-
جادو و جنبل
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:55
جادو و جنبل چگونه صبر کنم با تحملی که ندارم؟ برای دیدن توجان قابلی که ندارم به باغ من زده آفت نمانده جز گل پرپر قبول کن گل پر پر ز من گلی که ندارم ز سیل اشک ِغمت کلبه ام ببین شده ویران "تو را چگونه بخوانم به منزلی که ندارم" هزار و یک غم و مشکل به راه عشق تو دارم برای این همه، حل المسائلی که ندارم تو چون صدف...
-
جلوه ی خدا
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:54
جلوه ی خدا هرچه بینم در او خدا بینم کی خودم را ازاو جدا بینم جلوه گاه خداست این عالم همه جا خانه ی خدا بینم او به ظرف زمان نمی گنجد گه به طورش گهی حرا بینم قدرت کردگاری او را متجلی ز برگ ها بینم چون به درگاه او روم با عشق بهر هر درد خود دوا بینم یاد او می دهد صفا دل را در دل خود از او صفا بینم همه هیچند و جمله سرگردان...
-
جلوه ی لبخند
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:52
جلوه ی لبخند ای بنازم کرم و لطف خداوندش را که نهاده به لبش جلوه ی لبخندش را از غمش در دل خود سلسله کوهی دارم می پرستم غم الوند و دماوندش را جان به قربان لب لعل بدخشانی او به اروپا ندهم شهر سمرقندش را تا قیامت نتوانم که فراموش کنم حسرت خنده ی آمیخته با قندش را رونق خنده ی گل برد اگر یاس سفید گل ندیدم به چمنزار همانندش...
-
جلوه ی مهتاب
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:52
جلوه ی مهتاب عشق در این روزگار، بی ثمر افتاده است مهر و محبت اگر، از اثر افتاده است ریب و ریا شد فزون،کار گذشت از جنون کار شما تا که با، فتنه گر افتاده است نیست امید سحر،بیهُده چشمم به در تا شب تاریک من ،بی سحر افتاده است گوشه کنار جهان، نیست کسی در امان مادر و دختر اسیر،بی پدر افتاده است الفت احباب کو؟جلوه ی مهتاب...
-
جوانتر می شدم
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:51
جوانتر می شدم گر که سی سالی جوانتر می شدم احتمالاً با تو همسر می شدم چون گلی از شاخه می گشتم جدا زیر پاهای تو پر پر می شدم می زدم جامی ز صهبای لبت ذوب از هُرمت سراسر می شدم می گشودی چون صدف آغوش خود تا در آغوش تو گوهر می شدم کهکشان راه شیری می شدی تا که همراه تو اختر می شدم در شمال تو (رها)می شد جُدَی در جنوبت دب اکبر...
-
جوانترم امشب
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1398 19:49
جوانترم امشب به یاد دور جوانی جوانترم امشب چنان که صاحب طبعی روانترم امشب گمان کنم که خیالت مرا جوان کرده است چو سایه گر به قفایت دوانترم امشب شبان عشق دیار شعیب شد موسی به راه عشق ز موسی شبانترم امشب بر آن سرم که اگر جان طلب کنی بدهم که در تحمل غم ناتوانترم امشب به کنج خلوت غم سر به زیر پر دارم ز چشم مردم نادان...
-
چشم بد دور
شنبه 16 شهریورماه سال 1398 10:53
چشم بد دور عاشقی را که غم و خون جگر بسیار است فاصله از سر شب تا به سحر بسیار است شدم آواره به دنبال تو از شهر و دیار در ره عشق تو اما و اگر بسیار است جان به کف در پی ِ جانانه روان باید شد در ره منزل جانانه خطر بسیار است چشم بد دور ز چشمان بلاخیز تو باد که بر آن قامت و بالات نظر بسیار است ای "رها"رحم ندارد به...
-
چشم بگشا
شنبه 16 شهریورماه سال 1398 10:51
چشم بگشا تا که آن قامت چون سرو روانی داری کشته در بند کران تا به کرانی داری برده ای رونق گل های گلستان هارا که ز هر گل به گلستان تو نشانی داری به دل امید نگاهی ز تو دارم اما چشم خود بسته ای و خواب گرانی داری در قفای تو بیابان به بیابان رفتم چشم بگشا که چو موسی تو شبانی داری ای "رها"صفحه ی عمر تو ز هفتاد گذشت...
-
چشم به تهران
شنبه 16 شهریورماه سال 1398 10:50
چشم به تهران در خانه ی ما از سر و سامان خبری نیست از آمدن و رفتن یاران خبری نیست تهران دلم را غم و اندوه گرفته است از قلهک و از پیچ شمیران خبری نیست یک چشم به در دارم و یک چشم به تهران از آمدنت سوی خراسان خبری نیست ایام به ما می گذرد تلخ تر از زهر شیرینی خرمای خُوزستان خبری نیست ما را همه ی عمر زمستان سپری شد از عطر...
-
چشم به در
شنبه 16 شهریورماه سال 1398 10:47
چشم به در بر باد رفت در غم تو آشیان من حاشا ز یک ستاره به هفت آسمان من چون سایه آمدم به قفایت ز شهر خود از یاد رفت زندگی و خانمان من بغضی به سینه مانده که سد کرده راه را بر آه سینه سوز و چه شب ها فغان من عمری گذشت چشم به در مانده ام هنوز یک شب نشد ز مهر شوی میهمان من در سینه بی قرار، دلم داغدار تُست آگه نشد کس از دل و...
-
چشم خریداری
شنبه 16 شهریورماه سال 1398 10:45
چشم خریداری عشق ما عشق حقیقی است ولی دشوار است راه وصل تو دریغا که چه نا هموار است نیستم بید که از باد بلرزم بر خود تا که بین من و تو عشثق و وفا در کار است شده غمخوار کسان آن که غمش کشت مرا غم عالم همگی بر سر من آوار است جز تو کس راه ندارد به دلم می دانی تا بدون تو مرا آینه هم دیوار است باز کن چشم خریداری خود یاس سفید...
-
چشم سیر
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1398 16:01
چشم سیر غم در دلم همیشه اگر ماندگار بود شادی به دل نساخت و ناسازگار بود کوتاه بود دست من از دامنت ولی چشمم به راه مانده و در انتظار بود اما سه چار سال جوانی به قریه ای یک رادیو و والرو،سگ در کنار بود با یک ترانه،قوری چایی،صدای سگ شب می گذشت مرغ شبی بر چنار بود صبحم سر کلاس نبودم به فکر ظهر مرغی اگر نبود، که دوغ و خیار...
-
چشم فریبا
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1398 16:00
چشم فریبا بین گل ها تو دلم غرق تمنا داری حیف و صد حیف عزیزم که تو امّا داری دل دیوانه به دیوانگی آخر دانست "آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری" دل بیچاره اگر راه خطا رفت قبول خود ماییم تو هم چشم فریبا داری گاهی از خویش بپرسم که تو را این چه دلی است که ز دستش همه جا خویش تو رسوا داری از تو هم من گله دارم و از...
-
چشم گریان
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1398 15:59
چشم گریان کاش جایی در میان جمع خوبان داشتم سر پناهی امن در این شهر ویران داشتم با تو گر بودم هوا می شد معطر سرو من جای گر حتی به شهری مثل تهران داشتم گر نمی بستی چنین برمن تو چشم لطف خود کی به دل داغ ِغمت چون لاله پنهان داشتم در غم هجران توای نازنین عمری گذشت ناله های صبح و آه شام ِهجران داشتم کودکیها زیر کرسی بر...
-
چشمان بلاخیز
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1398 15:57
چشمان بلاخیز به تنگ آمد دلم ازچشم گریانی که من دارم چو شمعی سوختم از آه سوزانی که من دارم به سرو قامتت سوگندای سرو سهی قامت که مردن صد شرف دارد به زندانی که من دارم به لب آمد مرا جانم به کنج غم ز تنهایی زخون دیده گلگون است دامانی که من دارم نمی دانم چرا در پای هر گل خارمی روید زخاری پاره شد چون گل گریبانی که من دارم ز...
-
چشمه ی محبت
شنبه 2 شهریورماه سال 1398 19:29
چشمه ی محبت آن شب که منتی به سر ما گذاشتی ما را چه زود رفتی و تنها گذاشتی بر سینه ی کویری سوزان تو قطره ای از چشمه ی محبت خود جا گذاشتی بیدار شد ز شوق تو بس آرزو زخواب صد دام نو به گردن و بر پا گذاشتی دادی نشان تو یک سر مویی ز مهر خود ما را در انتظار چه شب ها گذاشتی کردی مرا اسیر دو چشم سیاه خویش افسانه ای ز وامق و...
-
چه می شد
شنبه 2 شهریورماه سال 1398 19:27
چه می شد چه می شد آن که شبی در کنار من باشی تو مرهمی به دل بی قرار من باشی سر قرار تو در کوچه ی محله ی خود به راه مدرسه در انتظار من باشی گذشته ها که گذشته طمع نمی بندم کنون به غنچه لب ها بهار من باشی تو کرده ای به تبسم مرا شکار اکنون چه می شود که تو گاهی شکار من باشی بیا کنیم تظاهر به روزگار قدیم به "سنگلج"...
-
چه نصیبم دادی
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 11:56
چه نصیبم دادی حاصل وعده امروز و فردات این است وعده افتاد چو ما را به قیامت این است یاس خوشبوی سفیدم چه نصیبم دادی بهره ام از تو و از آن قد و قامت این است؟ تو زلیخائی و من یوسف زندانی تو هر دو ایم عاشق محروم مصیبت این است گر که باشی به کنارم تو شبی تا به سحر صبح برخیزم و گویم که حلاوت این است هر شبی را که به دون تو به...
-
چه وعده ها که شکستی
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 11:55
چه وعده ها که شکستی تو آمدی و مرا بی قرار کردی و رفتی به درد و محنت و غم ها دچار کردی و رفتی بنا نبود رهایم کنی در اول کارم رها نمودی و بی غمگسار کردی و رفتی چو وعده ها که ندادی چه وعده ها که شکستی مرا به نزد رقیبان چه خوار کردی و رفتی چو سایه ای به قفای تو آمدم ز دیارم مرا جدا تو ز شهر و دیار کردی و رفتی چنان به تیر...
-
چهار فصل عمر
جمعه 18 مردادماه سال 1398 19:09
چهار فصل عمر چهار فصل به عمرم مرا بهار نشد به فصل کودکیم کار بر مدار نشد به نوجوانی ِخود رنج برده ام که مپرس مرا امید به کامم یک از هزار نشد برای لقمه ی نانی جوازی از دولت گرفتم ار به جوانی به دل چکار نشد جوانی دگران دیدم و دلم خون شد چو روزگار مرا حیف،روزگار نشد تمام عمر سراسر مرا زمستان بود کسی به حسرت و غم مثل من...
-
حاصل عشق2
جمعه 18 مردادماه سال 1398 19:08
حاصل عشق دلبرم با من چرا امروز و فردامی کند درد بی درمان من را کی مدا وا می کند دست و پایم بسته با یک تار مویش در قفس گه سفر در داخل و گاهی اروپا می کند عشق طاقت سوز او آتش به هستی زد مرا این دل دیوانه ام را زود رسوا می کند هر چه می سوزد مرا این عشق جان فرسای او بیشتر او در دل من خویش را جا می کند من نمی دانم چه رازی...
-
حاصل عشق
جمعه 18 مردادماه سال 1398 19:06
حاصل عشق حاصل عشق تو صد خون جگر بود مرا شب هجران تو را کاش سحر بود مرا ای بسا روز و شبم با غم و درد تو گذشت باز امیّد به فردای دگر بود مرا به امیدی که بیایی ز سفر یاس سفید چشم های نگران جانب در بود مرا اول عاشقی و مستی و بی پروایی زین همه رنج و مصیبت چه خبر بود مرا آشیان کردم از آغاز به باغی که در آن ستم از ارّه و...
-
حافظ شیراز نشد
یکشنبه 13 مردادماه سال 1398 11:17
حافظ شیراز نشد هر کبوتر بچه ای همسر شهباز نشد هر سراینده ی نظم "حافظ" شیراز نشد کرده بودم هوس لعل لب چون رطب ات دلم از طوس ولی راهی اهواز نشد می نوازند بسی تار به هر گوشه کنار هر نوازنده ی شش تار که شهناز نشد رفته بودم به گلستان که دلم باز شود تا ندیدم قد سروت دل من باز نشد رفته از دستم و حرف دل خود می گویم...
-
حبابی بر سر موجم
یکشنبه 13 مردادماه سال 1398 11:16
حبابی بر سر موجم مرا از هر سر مویت غمی باشد جدا امشب حبابی بر سر موجم به دون ناخدا امشب نمی دانم چرا با من اجل هم بر سر ناز است به مردن راضیم اما کند چون و چرا امشب بود در بحر عشقت آشیانم بر سر امواج پیاپی می خورم سیلی ز امواج بلا امشب چو شاخ خشک سیلی خورده از باد خزانم من ندارم طاقت ماندن در این ماتم سرا امشب (رها)...
-
حدیث عشق
یکشنبه 13 مردادماه سال 1398 11:15
حدیث عشق به بوستان گذرم اوفتاد باز امروز هزار ناز کشیدم ز سرو ناز امروز شکسته بال و پر و زرد و زار دیدم باز نشسته بلبل بیچاره پیش باز امروز گلی ز شاخه جدا مانده بود در بستان که بود در دل خونش هزار راز امروز نجات این گل و بلبل من از تو می خواهم مگر خدا تو بر آری نیاز ما امروز قدم به خلوت غم نه (رها)از این بستان حدیث...
-
حراج عشق
یکشنبه 13 مردادماه سال 1398 11:14
حراج عشق گل ما را سرشتند از غم و خون جگر باهم که تا غم خوار ما باشند هنگام سحر باهم سه مهمان قدیمی همره ما تا سحر بودند دل غمگین و آه سینه سوزو چشم تر با هم دریغا روزگار ما محبت بر نمی تابد چو می سنجند عشق و کینه را از یک نظر با هم چو من را داغ هجران خورده بر دل لاله سان زاغاز برفت از خاطر من ناگهان شور و شرر با هم...
-
حسادت کرده ام
یکشنبه 13 مردادماه سال 1398 11:12
حسادت کرده ام در غزل هایم شکایت کرده ام یا که در عشقت رقابت کرده ام یکه تازی در میان گلبنان حق بده گاهی حسادت کرده ام ترک عادت موجب بیماری است در غمت ترک سلامت کرده ام بهر پایا بودنت یاس سفید پایداری بی نهایت کرده ام هر کجا باشم تو آیی در نظر با قد و بالات عادت کرده ام چشم من بر طاق ابروی تو بود بار ها از قبله غفلت...
-
حسرت
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 12:31
حسرت به راه عشق تو عمری به سر دویدم و رفتم ز باغ عشق و محبت گلی نچیدم و رفتم خبر نداشتم از عمر بی دوام گل افسوس قدم به باغ نهادم دمی چمیدم و رفتم چه الفتی که زیار و دیار در دل من بود چه حسرتی که به دل ماند و دل بریدم و رفتم برای جرعه ی آبی چه چاه ها که نکندم نکرده رفع عطش تشنه لب پریدم و رفتم "وفا ندیدم و کردم...
-
حسرت پرواز
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 12:30
حسرت پرواز ای کاش شب من سحری داشته باشد یا در پس ابرش قمری داشته باشد اشکم که ز هجران تو چون سیل روان است بر آن دل سنگت اثری داشته باشد یا آن دل سنگت که شکسته پر و بالم از این دل تنگم خبری داشته باشد دردا که رقیبم جو به باغ تو نهم پای ترسم که به دستش تبری داشته باشد باشد به دلم حسرت پرواز به کویت ای کاش...
-
حسرت گل
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 12:29
حسرت گل ما آن زمان که باده ی عشقت چشیده ایم از جان گذشته ایم و زدنیا بریده ایم آواره گشته ایم ز شهر و دیار خویش در کنج غم ز حسرت گل آرمیده ایم خود خواه نیستیم و نخواهیم شد که چون آهوی تیر خورده ز مردم رمیده ایم ما هر چه دیده ایم فراق و غم تو بود از باغ وصل غنچه ی خندان نچیده ایم بیچاره ایم و جان به لب از پا فتاده ایم...