حاصل عشق
حاصل عشق تو صد خون جگر بود مرا
شب هجران تو را کاش سحر بود مرا
ای بسا روز و شبم با غم و درد تو گذشت
باز امیّد به فردای دگر بود مرا
به امیدی که بیایی ز سفر یاس سفید
چشم های نگران جانب در بود مرا
اول عاشقی و مستی و بی پروایی
زین همه رنج و مصیبت چه خبر بود مرا
آشیان کردم از آغاز به باغی که در آن
ستم از ارّه و گاهی ز تَبَر بود مرا
دست تقدیر (رها) بال و پرم را بشکست
بهر پرواز نه بالی و نه پر بود مرا
علی میرزائی(رها)