حدیث عشق
به بوستان گذرم اوفتاد باز امروز
هزار ناز کشیدم ز سرو ناز امروز
شکسته بال و پر و زرد و زار دیدم باز
نشسته بلبل بیچاره پیش باز امروز
گلی ز شاخه جدا مانده بود در بستان
که بود در دل خونش هزار راز امروز
نجات این گل و بلبل من از تو می خواهم
مگر خدا تو بر آری نیاز ما امروز
قدم به خلوت غم نه (رها)از این بستان
حدیث عشق شنو از نوای ساز امروز
علی میرزائی(رها)
"