حافظ شیراز نشد
هر کبوتر بچه ای همسر شهباز نشد
هر سراینده ی نظم "حافظ" شیراز نشد
کرده بودم هوس لعل لب چون رطب ات
دلم از طوس ولی راهی اهواز نشد
می نوازند بسی تار به هر گوشه کنار
هر نوازنده ی شش تار که شهناز نشد
رفته بودم به گلستان که دلم باز شود
تا ندیدم قد سروت دل من باز نشد
رفته از دستم و حرف دل خود می گویم
جز تو کس در دل من مونس و همراز نشد
تو "سحرناز" منی عشق تو در دل جاری
هیچ کس در " بَرَرَه" مثل سحرناز نشد *
تا قیامت به دلم حسرت ازان خواهد ماند
که کنار تو مرا زندگی آغاز نشد
اول عاشقی و شور جوانی افسوس
چشم بیچاره دریغا به رخت باز نشد
به قیامت ببرم درد تمنای تو را
با تو پرواز به دنیا اگر احراز نشد
ناز کن ناز،که ناز تو به جان می سازد
هیچ کس بهر"رها"مثل تو طناز نشد
علی میرزائی"رها"