-
دریای جنون
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1398 19:31
دریای جنون جان به قربان تو و چشم سیه مست تو باد حیف ِآن عمر که بی عشق تو دادم بر باد تا به دریای جنون ِغم ِعشق تو زدم گر به ساحل برسم یا نرسم باداباد سیل عشق از دل عاشق چه خروشان برخاست کی شود سّد رهش عقل و درس استاد خانه ی عاشق دل خسته ندارد سامان چون حبابی به سر موج بود بی بنیاد "عشق آتش بود و خانه خرابی...
-
دریای مجازی
شنبه 28 اردیبهشتماه سال 1398 19:29
دریای مجازی با یک نگهت صید تو افتاد ز رفتار در حلقه ی یک موی تو صد پای گرفتار در خواب خوشی ای مه سیمین بدن اما شب تا به سحر من زغم عشق تو بیدار مانند اناری که خدا هدیه فرستاد هر دانه ی تو شافی صد ها دل بیمار با آمدن و رفتنت ای سرو خرامان شوقی به سر آید و به دل حسرت بسیار بنگر تو پریوار به دریای مجازی بس قایق وامانده...
-
دست مرا بگیر
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:38
دست مرا بگیر در دل نمانده صبر و قرار و توان بیا داروی ِدرد عاشق بی خانمان بیا از باغ رفته ای و به خاکم نشانده ای برگرد، دور از نظرِ باغبان بیا یاس سفید، منتظرم تا ببینمت دیگر مگو چنین شد و یا آن چنان بیا در شهر خود غریبم و بی نام و بی نشان داری اگر نشانی ِاین بی نشان بیا دست مرا بگیر که از دست رفته ام چشمم به راه تُست...
-
دقیقه ی نود
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:37
دقیقه ی نود نجوای برگ های خزان دیده با نسیم با گوشم آشناست که عمری خزانیم گشتم جدا ز شاخه در آغاز غنچگی خیری ندیده ام ز بهار جوانیم بودم چمن برای جوانان کشورم سهمی نه از چمن نه ز جام جهانیم دامن کشان رسیده ام اکنون به قله ای موسی صفت نظاره کنم تا شبانیم در چارچوب صحنه ی شطرنج زندگی بودم پیاده ای که نبودی نشانیم تیپا...
-
دل سنگ
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:35
دل ِ سنگ ای سیه چشم ز درد دل من با خبری؟ آه سردم به دل ِ سنگ ِ تو دارد اثری؟ تو که صیادی و بر دوش دو دامت باشد دیده ای صید به دامی چو منی دربه دری؟ ای بسا شب که ز هجران به سحر آوردم شب هجران مرا هست امید سحری؟ تو چو خرمای سر نخلی و دستم کوتاه کی توانم که از این نخل بچینم ثمری؟ تو دل سنگ نداری و خطا گفتم من! تا چه...
-
دل از جان سیر شد مارا
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:34
دل از جان سیر شد مارا زخیل این ریاکاران دل از جان سیر شد مارا به نام این و آن خوردند تا دل پیر شد مارا به دنبال زر و زورند و عاری از خردمندی ز باطل هم سخن گفتند حق تفسیر شد مارا اگر با آستین کهنه چون سعدی سخن گفتیم از آن شیخ اجل هم طعنه ها تقریر شد مارا به صبح خویش می سوزم به شام خویش می سازم به عمری سوختن با ساختن...
-
دل بریده ام
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1398 22:32
دل بریده ام تا که تو را به بوستان یاس سفید دیده ام ترک دیار کرده ام از همه دل بریده ام شب به سحر نخفته ام درد به دل نهفته ام شاهد ادعای من جان به لب رسیده ام جای تو بزم دیگران شب من و خیل اختران روز، من از فراق تو بال به سر کشیده ام ترس ز بیم آبرو بغض تو مانده در گلو شهد لبت ز دیگران زهر غمت چشیده ام ناز تو را خرم به...
-
دل بسته به مشهد
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1398 17:19
دل بسته به مشهد دل بسته به مشهد و گهی بسته به طوسم یک بار ندیدی تو چناران شدنم را دور است شمال از من و در دل هوسی نیست با این که دلم پَر زده گرگان شدنم را بس زیره ی کرمان به غذایم زده ایام حس می کنم از عطر تو کرمان شدنم را دارم به دل از کودکیم مهر رضا را گر فخر بزرگی است خراسان شدنم را آموختم این نکته ز فردوسی طوسی...
-
دل بی صاحب
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1398 13:53
دل بی صاحب روزگاری من و دل با تو قراری است که بستیم سال ها رفت ولی عهد و وفا را نشکستیم دل به هر جای که بردیم هوا خواه تو گردید دل بی صاحب ما بین که چه جانانه پرستیم بر سر کوی تو هستند رقیبان فراوان تو پریشانی ما بین که پریشان تو هستیم به کجا روی کنیم و ز که حاجت بستانیم تا که دیوانه و شیدای تو از روز الستیم کی رود...
-
دل بیچاره
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1398 00:54
دل بیچاره روزگارم که روزگار نبود،دل بیچاره خوب می داند زآمدن رفتنم بگو که چه سود،دست تا عاقبت تهی ماند کرده ام من نمایشی بازی،گه اسیر عجم گهی تازی در جوانی و کودکی،پیری،به سرم کس گلی نیفشاند ندهم فرق آب را از دوغ،نیست در چنته ام به غیر دروغ همچنان اشرفم به مخلوقات،زندگی بر مراد من راند بهر دنیا نه در نه دروازه،کمتر...
-
دلتنگم
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1398 15:40
دل تنگم ازین دنیای بی دروازه بی اندازه دل تنگم و با سازی که دنیا می نوازد نا هم آهنگم گروهی با ریاکاری خورند از سفره ی مردم گروهی گشنه می خوابند ناز ِشست ِ فرهنکم هوای شهر ها ناپاک و مردم خسته اند از هم به هر کس رو به رو گردم تو گویی بر سَر ِجنگم از این حال و هوای مردم و حال و هوای خود برون از خانه ی خود مَنترَم در...
-
دل خوش خیال
شنبه 31 فروردینماه سال 1398 18:20
دل خوش خیال دل من هنوز شوری ز تو یادگار دارد نه رهی به کویت اما، نه ره ِدیار دارد شب دل سحر ندارد ،غم دل اثر ندارد که هزار درد جانکاه ز روزگار دارد به جوانیم ندیدم اثری ز شادکامی دل بی نصیب من بین که هوای یار دارد همه عمر من خزان بود ز درد نامرادی مگر این چنین خزانی ز پیش بهار دارد هوس دیار و یارم به سرم زده دو باره...
-
دل ز درد نالیده
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1398 11:37
دل ز درد نالیده عاشقم بر پری رخی زیبا، اشک چشمم ز گریه خشکیده عمر من رفت عشق او در دل، روز و شب دل ز درد نالیده گشتم آواره از دیار و وطن، نیست در دل هوای باغ و چمن سر من زیر پر به کنج قفس، مانده از عشق یار نادیده گر که او را ببینم از نزدیک، روز گردد مرا،شب تاریک گر زمستان بود بهار شود، عالمم را خدای بخشیده تا نشانی از...
-
دل زندانی
شنبه 24 فروردینماه سال 1398 17:58
دل زندانی گواه باش خدا اشک های پنهانی که بعد رفتن او آمدم به مهمانی زبیم آن که فغانم به گوش کس نرسد دلم نموده ام امشب به سینه زندانی نگار آمدو رفت و نشد که یک لحظه کنم حکایت غم ها و درد و حیرانی نگاه کوته او داد هستیم بر باد دریغ و درد که شد حاصلم پریشانی جفا و ناز تو را تا به جان خریدارم مکن به هر خس و خاری تو ناز...
-
دل ِ سنگ
پنجشنبه 22 فروردینماه سال 1398 16:11
دل ِ سنگ ای سیه چشم ز درد دل من با خبری؟ آه سردم به دل ِ سنگ ِ تو دارد اثری؟ تو که صیادی و بر دوش دو دامت باشد دیده ای صید به دامی چو منی دربه دری؟ ای بسا شب که ز هجران به سحر آوردم شب هجران مرا هست امید سحری؟ تو چو خرمای سر نخلی و دستم کوتاه کی توانم که از این نخل بچینم ثمری؟ تو دل سنگ نداری و خطا گفتم من! تا چه...
-
دل از چان سیر شد مارا
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1398 00:53
دل از جان سیر شد مارا زخیل این ریاکاران دل از جان سیر شد مارا به نام این و آن خوردند تا دل پیر شد مارا به دنبال زر و زورند و عاری از خردمندی ز باطل هم سخن گفتند حق تفسیر شد مارا اگر با آستین کهنه چون سعدی سخن گفتیم از آن شیخ اجل هم طعنه ها تقریر شد مارا به صبح خویش می سوزم به شام خویش می سازم به عمری سوختن با ساختن...
-
دل بریده ام
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1398 16:35
دل بریده ام تا که تو را به بوستان یاس سفید دیده ام ترک دیار کرده ام از همه دل بریده ام شب به سحر نخفته ام درد به دل نهفته ام شاهد ادعای من جان به لب رسیده ام جای تو بزم دیگران شب من و خیل اختران روز، من از فراق تو بال به سر کشیده ام ترس ز بیم آبرو بغض تو مانده در گلو شهد لبت ز دیگران زهر غمت چشیده ام ناز تو را خرم به...
-
دل بسته به مشهد
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1398 12:44
دل بسته به مشهد دل بسته به مشهد و گهی بسته به طوسم یک بار ندیدی تو چناران شدنم را دور است شمال از من و در دل هوسی نیست با این که دلم پَر زده گرگان شدنم را بس زیره ی کرمان به غذایم زده ایام حس می کنم از عطر تو کرمان شدنم را دارم به دل از کودکیم مهر رضا را گر فخر بزرگی است خراسان شدنم را آموختم این نکته ز فردوسی طوسی...
-
دل بی صاحب
پنجشنبه 8 فروردینماه سال 1398 19:19
دل بی صاحب روزگاری من و دل با تو قراری است که بستیم سال ها رفت ولی عهد و وفا را نشکستیم دل به هر جای که بردیم هوا خواه تو گردید دل بی صاحب ما بین که چه جانانه پرستیم بر سر کوی تو هستند رقیبان فراوان تو پریشانی ما بین که پریشان تو هستیم به کجا روی کنیم و ز که حاجت بستانیم تا که دیوانه و شیدای تو از روز الستیم کی رود...
-
دل بیچاره
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1398 01:01
دل بیچاره روزگارم که روزگار نبود،دل بیچاره خوب می داند زآمدن رفتنم بگو که چه سود،دست تا عاقبت تهی ماند کرده ام من نمایشی بازی،گه اسیر عجم گهی تازی در جوانی و کودکی،پیری،به سرم کس گلی نیفشاند ندهم فرق آب را از دوغ،نیست در چنته ام به غیر دروغ همچنان اشرفم به مخلوقات،زندگی بر مراد من راند بهر دنیا نه در نه دروازه،کمتر...
-
دلتنگم
شنبه 3 فروردینماه سال 1398 12:05
دل تنگم ازین دنیای بی دروازه بی اندازه دل تنگم و با سازی که دنیا می نوازد نا هم آهنگم گروهی با ریاکاری خورند از سفره ی مردم گروهی گشنه می خوابند ناز ِشست ِ فرهنکم هوای شهر ها ناپاک و مردم خسته اند از هم به هر کس رو به رو گردم تو گویی بر سَر ِجنگم از این حال و هوای مردم و حال و هوای خود برون از خانه ی خود مَنترَم در...
-
دل خوش خیال
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1397 11:41
دل خوش خیال دل من هنوز شوری ز تو یادگار دارد نه رهی به کویت اما، نه ره ِدیار دارد شب دل سحر ندارد ،غم دل اثر ندارد که هزار درد جانکاه ز روزگار دارد به جوانیم ندیدم اثری ز شادکامی دل بی نصیب من بین که هوای یار دارد همه عمر من خزان بود ز درد نامرادی مگر این چنین خزانی ز پیش بهار دارد هوس دیار و یارم به سرم زده دو باره...
-
دل ز درد نالیده
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1397 16:26
دل ز درد نالیده عاشقم بر پری رخی زیبا، اشک چشمم ز گریه خشکیده عمر من رفت عشق او در دل، روز و شب دل ز درد نالیده گشتم آواره از دیار و وطن، نیست در دل هوای باغ و چمن سر من زیر پر به کنج قفس، مانده از عشق یار نادیده گر که او را ببینم از نزدیک، روز گردد مرا،شب تاریک گر زمستان بود بهار شود، عالمم را خدای بخشیده تا نشانی از...
-
دل زندانی
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1397 19:42
دل زندانی گواه باش خدا اشک های پنهانی که بعد رفتن او آمدم به مهمانی زبیم آن که فغانم به گوش کس نرسد دلم نموده ام امشب به سینه زندانی نگار آمدو رفت و نشد که یک لحظه کنم حکایت غم ها و درد و حیرانی نگاه کوته او داد هستیم بر باد دریغ و درد که شد حاصلم پریشانی جفا و ناز تو را تا به جان خریدارم مکن به هر خس و خاری تو ناز...
-
دل سنگ
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1397 12:27
دل سنگ ای سیه چشم ز درد دل من با خبری؟ آه سردم به دل سنگ تو دارد اثری؟ تو که صیادی و بر دوش دو دامت باشد دیده ای صید به دامی چو منی دربه دری؟ ای بسا شب که ز هجران به سحر آوردم شب هجران مرا هست امید سحری؟ تو چو خرمای سر ِنخلی و دستم کوتاه کی توانم که ازین نخل بچینم ثمری؟ تو دل سنگ نداری و خطا گفتم من تا چه پرواست که...
-
دل عاشق
شنبه 18 اسفندماه سال 1397 20:06
دل عاشق عشق در مشرب ما پاک و یک آیین است آتش عشق ِمرا گریه اگر تسکین است در دل عاشق اگر مِهر و صداقت باشد چه تفاوت که دل از وامق و یا رامین است در دل عاشق ِ تنها چه زمستان چه بهار در غیاب تو،یکی، بهمن و فروردین است عشق اول قدم از خصلت انسانی ماست دل بی عشق شبیه دل یک ماشین است عاشقی زنگ کدورت ببرد از دل ها صحبت از...
-
دل ماتم زده
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1397 18:11
دل ماتم زده کو دلی تا که به دلدار دگر بسپارم حالتی کو که به کویت قدمی بگذارم به سر موی تو سوگند که ای باغ امید من ماتم زده از دور و زمان بیزارم حسرت روی شد تو همدم شب های فراق به جنون می کشد از دست تو آخر کارم با نسیم سحری تا دهمت پبغامی چشم بر کوی تو با مرغ سحر بیدارم این پریشانی من کی سر و سامان گیرد ای خدا گر...
-
دل می طپد
شنبه 11 اسفندماه سال 1397 17:20
دل می طپد امشب دلم ز دست خودم هم گرفته است سر تا سر وجود مرا غم گرفته است آمد نگار و دیر نپایید و زود رفت دل از فراق اوست که ماتم گرفته است آن شبنمم که جای به دامان گل نداشت خارم دلم بهانه ی شبنم گرفته است دل می طپد به سینه و لرزان چو جام گل گویی هراس زلزله ی بم گرفته است راهم به باغ یاس سفیدم گرفته اند گویی خدا بهشت...
-
دلبر طناز
جمعه 10 اسفندماه سال 1397 13:13
دلبر طناز ز بس که دلبر ما سخت گیر و طناز است هنوز بعد چهل سال بر سرناز است به قامتش که قیامت به جمع خوبان کرد چه حاجت است بگویم که سرو شیراز است چو غنچه لب ز سخن بسته با کرشمه و ناز دو لب مگو که دو خرما ز نخل اهواز است ستم کشیده ی عشقم اگر شکسته دلم مرا نه شوق پریدن نه شور پرواز است نه مانده است دریغا امید دیدارش مرا...
-
دلتنگی
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1397 13:36
دلتنگی وای ازین د لتنگی واین راه دوروصبرکم یک دل پیچاره وکوهی زدرد ورنج وغم درشب هجر توجانم رابه لب می آورند ناله های نیمه شب با سوز آه صبحدم ای امید زندگی بال وپرم بشکسته اند بارغمهای تو وبد مستی اغیار هم نیست امیدی به پایان مصیبتهای دل درحضریا درسفر تا بی توباشم ای صنم آتش عشق ترا درسینه دارم من نهان چون که دارد...