اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

حراج عشق

حراج عشق

گل ما را سرشتند از غم و خون جگر باهم

که تا غم خوار ما باشند هنگام سحر باهم

سه مهمان قدیمی همره ما تا سحر بودند

دل غمگین و آه سینه سوزو چشم تر با هم

دریغا روزگار ما محبت بر نمی تابد

چو می سنجند عشق و کینه را از یک نظر با هم

چو من را داغ هجران خورده بر دل لاله سان زاغاز

برفت از خاطر من ناگهان شور و شرر با هم

"حراج عشق و تاراج حوانی وحشت پیری"

بود گنج مهیّایی مرا پیرانه سر با هم

شد از بازار خوبان و محبت های بی حاصل

نصیب من (رها)کنج غم و سر زیر پر با هم

علی میرزائی(رها) ;

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد