چشمه ی محبت
آن شب که منتی به سر ما گذاشتی
ما را چه زود رفتی و تنها گذاشتی
بر سینه ی کویری سوزان تو قطره ای
از چشمه ی محبت خود جا گذاشتی
بیدار شد ز شوق تو بس آرزو زخواب
صد دام نو به گردن و بر پا گذاشتی
دادی نشان تو یک سر مویی ز مهر خود
ما را در انتظار چه شب ها گذاشتی
کردی مرا اسیر دو چشم سیاه خویش
افسانه ای ز وامق و عذرا گذاشتی
پا را زحد خویش فراتر نمی نهم
صد داغ گر به دل ز تمنا گذاشتی
دارد (رها) زعشق تو در دل فسانه ای
رفتی ولی به دل غم دنیا گذاشتی
علی میرزائی(رها)
1-محله ای قدیمی در تهران