حاصل عشق
دلبرم با من چرا امروز و فردامی کند
درد بی درمان من را کی مدا وا می کند
دست و پایم بسته با یک تار مویش در قفس
گه سفر در داخل و گاهی اروپا می کند
عشق طاقت سوز او آتش به هستی زد مرا
این دل دیوانه ام را زود رسوا می کند
هر چه می سوزد مرا این عشق جان فرسای او
بیشتر او در دل من خویش را جا می کند
من نمی دانم چه رازی بود در چشمان او
این چنینم تارک عقبی و دنیا می کند
حاصل این عشق بی فرجام می دانی که چیست
ناله ی صبحم به آه شام سودا می کند
دفتر شعر (رها) با نام تو( یاس سفید)
منتشر می گردد آخر عشق معنا می کند
علی میرزائی(رها)