چشم بگشا
تا که آن قامت چون سرو روانی داری
کشته در بند کران تا به کرانی داری
برده ای رونق گل های گلستان هارا
که ز هر گل به گلستان تو نشانی داری
به دل امید نگاهی ز تو دارم اما
چشم خود بسته ای و خواب گرانی داری
در قفای تو بیابان به بیابان رفتم
چشم بگشا که چو موسی تو شبانی داری
ای "رها"صفحه ی عمر تو ز هفتاد گذشت
زاتش عشق به دل شور جوانی داری
عمر بگذشت به بی حاصلی و در به دری
عجبی نیست که صد درد نهانی داری
هربهار تو به دنبال خزانی دارد
تا به کی حسرت این عالم فانی داری؟
علی میرزائی"رها"