اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

پیامم را نمی خونی

پیامم را نمی خوانی

چو اشک از چشمت افتادم و چون شبنم ز دامانت

شکستی بی وفا قلب مرا چون عهد و پیمانت

تو باغ گل نشان دادی و در بر روی من بستی

نمی دانم چه کردم کاین چنین کردم پشیمانت

چه دارم جز غزل کان را کنم تقدیم درگاهت

پیامم را نمی خوانی شود جانم به قربانت

سراغم را نمی گیری ببینی روزگارم را

پریشانم  پریشانم  پریشانم  پریشانت

ز باغت می روم تا جای در کنج قفس گیرم

که تا بگذارمت تنها به بزم همندیمانت

"رها" دل خوش به دیدار تو بود و مهربانی ها

و آن سوز و گداز از آتش آن عشق پنهانت

علی میرزائی"رها"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد