حبابی بر سر موجم
مرا از هر سر مویت غمی باشد جدا امشب
حبابی بر سر موجم به دون ناخدا امشب
نمی دانم چرا با من اجل هم بر سر ناز است
به مردن راضیم اما کند چون و چرا امشب
بود در بحر عشقت آشیانم بر سر امواج
پیاپی می خورم سیلی ز امواج بلا امشب
چو شاخ خشک سیلی خورده از باد خزانم من
ندارم طاقت ماندن در این ماتم سرا امشب
(رها) طبع بلندت مایه ی بی حاصلی ها شد
اسیر دست تقدیرم به غم ها مبتلا امشب
علی میرزائی(رها)