چشم به تهران
در خانه ی ما از سر و سامان خبری نیست
از آمدن و رفتن یاران خبری نیست
تهران دلم را غم و اندوه گرفته است
از قلهک و از پیچ شمیران خبری نیست
یک چشم به در دارم و یک چشم به تهران
از آمدنت سوی خراسان خبری نیست
ایام به ما می گذرد تلخ تر از زهر
شیرینی خرمای خُوزستان خبری نیست
ما را همه ی عمر زمستان سپری شد
از عطر گل و باغ و بهاران خبری نیست
درمان غم عشق، تویی، گوشه ی چشمی
با بوسه به پیغام، ز درمان خبری نیست
امّید به پایان غم عشق ندارم
در عشق "رها" نقطه پایان خبری نیست
علی میرزائی"رها"