چشم گریان
کاش جایی در میان جمع خوبان داشتم
سر پناهی امن در این شهر ویران داشتم
با تو گر بودم هوا می شد معطر سرو من
جای گر حتی به شهری مثل تهران داشتم
گر نمی بستی چنین برمن تو چشم لطف خود
کی به دل داغ ِغمت چون لاله پنهان داشتم
در غم هجران توای نازنین عمری گذشت
ناله های صبح و آه شام ِهجران داشتم
کودکیها زیر کرسی بر زبانم با پدر
قصه ی یوسف زلیخا شاد و خندان داشتم
من نمی دانم چه رازی بود در عشق (رها)
هم جوانی، هم به پیری چشم ِگریان داشتم
علی میرزائی(رها)