سیزده به در
سال کهنه رفت با خون جگر
سال نو آمد و غم ها پشت ِسر
نحسی دنیا مگر طی می شود
رفتن یک روز با سیزده به در
با غم و درد پیاپی چون کنیم
سیصد و شصت و چهار روز دگر
عاشقی کن عاشقی کن عاشقی
تا که از دنیا تو باشی بی خبر
شرط،آن باشد دلت مثل (رها)
گنج غم باشد به جای گنج زر
علی میرزائی(رها)