اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

تو را من آرزو کردم

تو را من آرزو کردم

ندانستم تو را در بین صد گل جستجو کردم

دلم را بسته ی زنجیر با یک تار مو کردم

سهی قامت سوالی از تو دارم خود جوابم ده

تو فهمیدی چه بی پروا تو را من آرزو کردم؟

تو را بر تارک گل ها نشاندم در خیال خود

گلی چیدم ز گل ها بین مو هایت فرو کردم

ره برگشت گر داری ، ندارم من  چه فرمایی

به راهت نازنینم ترک خویش و آبرو کردم

نه امروز و نه فردا ها ( رها ) ترکت نخواهد کرد

هر آن کس گفت تا ترکت کنم من ترک او کردم

علی میرزائی(رها) 

تو را مهمانم

تو را مهمانم

جان به قربان تو گردد که تو را مهمانم
این تو و چشم  تو و اشک من و دامانم

دل به سودای تو و چشم سیاهت بستم
تا گلستان و چمن بی تو بود زندانم.

طره ی موی تو ماه رخ تو پنهان کرد
نور از مجلس ما رفت مه تابانم

ای بسا شب به  سحر آمد و صبحی نرسید
صبح امید نباشد به شب هجرانم

دوره ی عاشقی از صفحه ی پنجاه گذشت
خویش را با مدد عشق جوان می دانم

دل طوفان زده ام یک نفس آرام نداشت
تا که بر موج غم عشق تو سرگردانم

در غم عشق تو آخر پرو بالم بشکست
آه کو تا که دهم ناله عوض بستانم.

رفته از یاد "رها" زلزله ی "سنگ سفید"
تا که عشق تو بود زلزله ای در جانم

علی میرزائی"رها"    

تو عیب نداری

تو عیب نداری

ما آن چه سرودیم برای تو سرودیم

در فکر کسی جز قد و بالات نبودیم

لبخند ژکوندی شده ات حسرت دل شد

در بستر غم های تو عمری است غنودیم

رگبار غمت بر سر ما ریخت شب و روز

بر سینه و دل صاحب صد زخم کبودیم

در پای تو افتاده ام ای سرو خرامان

در سجده بمانیم نه در فکر قعودیم

از زهره و ماه تو ندیدیم نشانی

بر مجمری از آتش غم های تو عودیم

دیوانه ی عشقیم و تو یی عاقل و هشیار

کردی تو نصیحت و نصیحت نشنودیم

تو عیب تو لبخند ژکوندی شده ی تُست

ما عیب نداریم به جز این که حسودیم

صد بار برانی تو "رها" را اگر از در

از کوچه ی بن بست تو در فکر ورودیم

علی میرزائی"رها"