اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

سکوت نیم شب


سکوت نیم شب

سکوت نیم شب و ناله های یک نفره

نوای مرغ سحر، من، صفای یک نفره

فراق یار و دیار و غریب و آواره

نظاره کن من و حال و هوای یک نفره

به راه عشق تو ای نازنین نمی دانی

که خورده ام جه بسا پشت پای یک نفره

بیا به طوس ، ببین در کنار فردوسی

من و غم ِ تو و محنت سرای یک نفره

هلاک چشم سیاه تو ، عشق بی حاصل

من و خدا و تو و خون بهای یک نفره

حراج عشق و جوانی و، وحشت پیری

رسیده کار، "رها" با عصای یک نفره

علی میرزائی(رها) 

صبر خدا

صبر خدا
آن چه بر ما در زمین از خیر و از شر می رود
کی ز دست نا مسلمانان کافر می رود
حاصل رفتار ظلم آلود ما باعث شده
داد هم نوعان ما تا دب اکبر می رود
نیست امیدی که تا سامان بگیرد کار ما
تا که انصاف و عدالت نا برابر می رود
نیست امیدی به پایان مصیبت های ما
عمر ما بیهوده از کف دست آخر می رود
کوه غم در پیش رو داریم و یک پا در هوا
ای "رها"صبر خدا هم عاقبت سر می رود
علی میرزائی"رها

محبت پنهان

محبت پنهان

در انتخاب تو ای ماه اشتباه نکردم

دو روز مانده ی عمر خودم تباه نکردم

در انتظار تو ماندم و بی قرار تو بودم

هزار درد کشیدم ولی گناه نکردم

مرا نوید تو دادی ز عشق خانه بر انداز

خوشا که در نظرت خویش بی پناه نکردم

ز مهربانی و لطفت که سال ها به دلم بود

چو شمع آب شدم خویش روسیاه نکردم

تویی چو آینه ای در خیالم ای مه زیبا

به جز دو جشم تو هرگز نگاه ماه نکردم

تو هدیه ای که ز سوی خدای قسمت من شد

چه سجده ها که به در گاه او پگاه نکردم

منم پیاده ی شطرنج روزگار و زمانه

که التماس به فیل و وزیر و شاه نکردم

سکوت کردم و فریاد ماند و بغض گلویم

و ناله های شب من که  غیر آه نکردم

"رها" و یاس سفیدی رمیده زادم و آدم

قسم به چشم سیاهت به کس نگاه نکر

قفس خوش است(رها)گر ترا بهاری نیست

مرو به باغ

مرو به باغ

خدای داده به تو آن جمال رعنا را

دو چشم خانه بر اندازو روی زیبا را

به یک اشاره ی ابرو اگر اراده کنی

بیاوری به ثری زاسمان ثریا را

کجاست "قیس" ببیند ترا شود عاقل

برد زیاد دگر عشق روی لیلا را

اگر که وامق دل خسته هم ترا بیند

"رود وعذر نهد عشق روی عذرا را"

بود نگاه تو درمان درد خسته دلان

به چشم خویش تو داری دَم ِمسیحارا

به هر کجا که روی می شود بهار آن جا

مرو به باغ مبر آبروی گل هارا

به سرو قامت خود کن قیامتی بر پا

ز نو تو زنده نما لاله های صحرا را

نسیم دلکش گیسوی پر طراوت تو

برد زیاد به ساحل نسیم دریا را

دو باره چشمه ی طبع (رها) بجوش آمد

چو دید بر رخ تو گیسوی چلیپارا

علی میرزائی(رها)