اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دلتنگی

دلتنگی

وای ازین د لتنگی واین راه دوروصبرکم

یک دل پیچاره وکوهی زدرد ورنج وغم

درشب هجر توجانم رابه لب  می  آورند

ناله های   نیمه شب با سوز آه  صبحدم

ای امید  زندگی  بال وپرم  بشکسته اند

بارغمهای  تو وبد مستی   اغیار  هم

نیست امیدی به  پایان  مصیبتهای  دل

درحضریا درسفر تا بی توباشم ای صنم

آتش عشق ترا درسینه دارم  من نهان

چون که دارد زندگانی نازنینا زیروبم

گرگدای کویت ای ماه شب آرایم چه غم

چون به یک جامی روند آخرگدا ومحتشم

سوخت گرپروانه ای یکدم زسوزشعله ای

زاتش عشق تومی سوزد"رها"یت دم بدم

علی میرزائی "رها"

غرورم را تو بشکستی

غرورم را تو بشکستی

زدل بردی عزیز من چرا مهر و وفا امروز

به درد و غم مرا کردی دو باره مبتلا امروز

به جرم مهر ورزیدن به ماهی ای امید من

چرا بستی چنین محکم در لطف و صفا امروز

تو شادی آفرین بودی دوای درد جان کاهم

چه کردم کاین چنین گشتی تو بی مهر و وفا امروز

از آن چشمان بد مست و دو گیسوی سیاهت من

شکایت های دل دارم بسی پیش خدا امروز

چو قلب من ز بی مهری غرورم را تو بشکستی

اگر چه باز می بینم به چشمانت حیا امروز

مصیبت های دل گفتم بسی از عشق جان سوزت

غمی کز آن سخن گویم بود دردی جدا امروز

برای چیدن یک گل ز باغی کی روا باشد

که در قلبم خلد هر دم عزیزم خارها امروز

منم آن صید در دامت چرا ای نازنین من

کمر باریک تر بستی پی قتل (رها) امروز

علی میرزائی (رها)


موی مسلمان

موی مسلمان

ای خوشا خانه خرابی،که به سامان برسد

غم و دردش به سر آید و به پایان برسد

آن که شب تا به سحر چشم به راهش دارم

از سفر آمده روزی به خراسان برسد

دست ِ کوتاه ز دامان تو ای سرو روان

کی تواند به سر زلف پریشان برسد

من و گرداب غم و بحر مصیبت هایم

دور از ساحل امید که طوفان برسد

ارتباط من و تو بود چنان سخت و محال

دست کافر به سر موی مسلمان برسد

چاره ی درد تو صبر است"رها"در غم عشق

می کنم صبر که تا زیره ز کرمان برسد

علی میرزائی"رها"  

یاس سفید

یاس سفید

ای ماه من تو شمع شب آرای کیستی

آب حیات و باده ی  مینای کیستی

در ماتمت چو لاله گریبان دریده ام

یاس سفید من تو دل آرای  کیستی

نبود امید صبح  به  شام  فراق  من

صبح  امید شام  به  فردای  کیستی

در حسرت نگاه  تو عمری در آتشم

کام دل و امید و تمنای  کیستی

دل در کویرسینه هلاک است از عطش

ای چشمه ی حیات تو دریای  کیستی

در کنج غم  نشسته ز دنیا  بریده ام

دنیای من بگو که  تو دنیای  کیستی

مرغ  سحربه ناله ی شبگیر من گریست

تسکین درد وناله ی  شبگیر  کیستی

افکنده ای دو زلف کمندت به روی دوش

در فکر صید آهوی  صحرای  کیستی

داری مصیبتی  چو من ازدست  روزگار

خود مایه ی  تسلی غمهای  کیستی

از برق  آتشین نگاهی  تو  سوختی

دانی (رها) که غرق تماشای کیستی؟

علی میرزائی"رها"