اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

موی مسلمان

موی مسلمان

ای خوشا خانه خرابی،که به سامان برسد

غم و دردش به سر آید و به پایان برسد

آن که شب تا به سحر چشم به راهش دارم

از سفر آمده روزی به خراسان برسد

دست ِ کوتاه ز دامان تو ای سرو روان

کی تواند به سر زلف پریشان برسد

من و گرداب غم و بحر مصیبت هایم

دور از ساحل امید که طوفان برسد

ارتباط من و تو بود چنان سخت و محال

دست کافر به سر موی مسلمان برسد

چاره ی درد تو صبر است"رها"در غم عشق

می کنم صبر که تا زیره ز کرمان برسد

علی میرزائی"رها"  

ناز و جفا

ناز و جفا

چهره ی گلگون خود افروختی

با نگاهی هستیم را سوختی

رفتی از هجران خود چشم مرا

بر در غم خانه ی من دوختی

مرغ در دامی تو و عمری اسیر

از که این ناز و جفا آموختی؟

تا که دیدی مشتری ناهید من

ناز عالم را به من بفروختی

کوهی از غم های بی پایان خود

در دل خون (رها)اندوختی

علی میرزائی(رها)