اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

صبح بناگوش

صبح بناگوش

دیشب به خدا واله و مدهوش تو بودم

دیوانه ی آن صبح بناگوش تو بودم

هر کس به گل و غنچه ای از باغ نظر داشت

من خیره به آن غنچه ی خاموش تو بودم

افسرده  و  پژمرده  و از  پای   فتاده

در حسرت دیدار برو دوش تو بودم

در عین خماری ز نگاه لب لعلت

مست از قدح لعل لب نوش تو بودم

در بحر تمنای وصال تو شدم غرق

از فاصله ی دور در آغوش تو بودم

خندیدم اگر شمع صفت من به عزایم

مفتون دو چشمان سیه پوش تو بودم

دیدی به رخ زرد (رها) گر غم هجران

افسرده ز هجران پریدوش تو بودم

علی میرزائی(رها)

غزل عاشورا

غزل عاشورا

امشب ز بی وفایی دنیا گریستم

یاد آمد از حسینم و تنها گریستم

با تشنه گان جان به لب ساحل فرات

در خلوتم نشسته وشب را گریستم

بر دامن حسین سر خونین اکبرش

دیدم به داغ سینه ی لیلا گریستم

دیدم به نهر علقمه تنها ترین شهید

دست از تنش جدا و به صحرا گریستم

در واپسین وداع حسین با رقیه کو

بنهاد سر به سینه ی بابا گریستم

"آیا کسی بود که کند یاری حسین"

با گوش جان شنیدم و دریا گریستم

با آن نگاه آخر زینب به قتلگاه

بر هر دو نور دیده ی زهرا گریستم

در این جهان یزید فراوان حسین کم است

بر درد بی حسینی دنیا گریستم

شعری نگفته است "رها"لایق حسین

بر حال خود ز درد تمنا گریستم

علی میرزائی "رها"  

عرضه ی مثقال به تُن

عرضه ی مثقال به تن

عمری گذشت بزم طرب ما نداشتیم

جز خون دل به ساغر و مینا نداشتیم

مهمان اشک و آه و غم و درد بوده ایم

جز آه صبح و ناله ی شب ها نداشتیم

یک لحظه روزگار نبودی به کام ما

هر چند انتظار ز دنیا نداشتیم

کردیم باغبانی گل های بی شمار

گر لذتی به غیر تماشا نداشتیم

در بوستان شعر و ادب پا گذاشتیم

جز شور عشق در دل شیدا نداشتیم

دفتر به کیف و شعر به جیب و زبان مدح

بهر ریا و شهرت بیجا نداشتیم

مثقال خویش عرضه نکردیم ما به تُن

چون انتظار قطره ز دریا نداشتیم

قلبی تهی ز کینه و دستی تهی ز مال

دانی (رها) که بیش تمنا نداشتیم

علی میرزائی(رها)

مشکل کار

مشکل کار

مشکل کار کمی از تو،همه از ما بود

چون تمنای تو کردن به دلم بیجا بود

بود تقصیر تو چشمان بلاخیز سیاه

جرم من حسرت آن چشم و قد و بالا بود

"قیس" عاشق شد و آواره به صحرای جنون

جرم مجنونی ِ مجنون، مگر از لیلا بود

قصه ی عشق تو ازدل غم عالم را برد

کی مرا غصه ی امروز و یا فردا بود؟

حسرت روی تو را داشتم و شوق وصال

تا که در دل غم عشق تو مرا تنها بود

با خیال تو جوانی به غم و درد گذشت

دفتر شعرم اگرغمکده ی دل ها بود

در غزل یا سخنی هم که به پیری گفتم

پیری و معرکه گیری "رها" پیدا بود

علی میرزائی"رها"