غزل عاشورا
امشب ز بی وفایی دنیا گریستم
یاد آمد از حسینم و تنها گریستم
با تشنه گان جان به لب ساحل فرات
در خلوتم نشسته وشب را گریستم
بر دامن حسین سر خونین اکبرش
دیدم به داغ سینه ی لیلا گریستم
دیدم به نهر علقمه تنها ترین شهید
دست از تنش جدا و به صحرا گریستم
در واپسین وداع حسین با رقیه کو
بنهاد سر به سینه ی بابا گریستم
"آیا کسی بود که کند یاری حسین"
با گوش جان شنیدم و دریا گریستم
با آن نگاه آخر زینب به قتلگاه
بر هر دو نور دیده ی زهرا گریستم
در این جهان یزید فراوان حسین کم است
بر درد بی حسینی دنیا گریستم
شعری نگفته است "رها"لایق حسین
بر حال خود ز درد تمنا گریستم
علی میرزائی "رها"
نگین تارک دنیا
تو آن شاه شهیدانی که طاقت برده از دل ها
ره ِکوی تو صد ها پیچ و خم دارد و مشکل ها
به دریای غم عشقت گرفتاران بسیارند
نه امیدی به دریا ها،نه امیدی به ساحل ها
صفر آمد، چه در پایت شهید کربلا ریزم؟
که لعنت بر یزیدان ِجهان و جمله قاتل ها
قیام کربلا الگوی محرومان دنیا شد
نگین تارک دل ها و نُقل و نَقل ِ محفل ها
ندارم من امید وصل تو با درد می سازم
رهی تاریک در پیش است و دور و خیل منزل ها
دو روز عمر مارا ارزش خمیازه ای هم نیست
نکرده خواب راحت،می شود آماده محمل ها
"رها" تکرار روز و شب به همراه غم و دردم
چه بوده حاصل آن، خسته ام از دور باطل ها
علی میرزائی"رها"