اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

غم یار


غم یار

نازنینم گر تو را امشب به بر می داشتم

کی به نزد این و آن چشمان تر می داشتم

گر تو را یک لحظه می دیدم به خواب خویشتن

باز در دل شوری و شوقی به سر می داشتم

گر نمی بودی به درد و رنج و غم ها مبتلا

کاش فردایی ز امروزم بتر می داشتم

از پریشان حالی و هجران تو دارم خبر

مرده بودم به که از حالت خبر می داشتم

کاش کوته دست من از دامنت این سان نبود

تا غمی از روی غم های تو بر می داشتم

گر (رها)ی تو رها بود و مقیم کوی تو

کی ز هجرانت چنین سر زیر پر می داشتم

علی میرزائی(رها)

عرضه ی مثقال به تُن

عرضه ی مثقال به تن

عمری گذشت بزم طرب ما نداشتیم

جز خون دل به ساغر و مینا نداشتیم

مهمان اشک و آه و غم و درد بوده ایم

جز آه صبح و ناله ی شب ها نداشتیم

یک لحظه روزگار نبودی به کام ما

هر چند انتظار ز دنیا نداشتیم

کردیم باغبانی گل های بی شمار

گر لذتی به غیر تماشا نداشتیم

در بوستان شعر و ادب پا گذاشتیم

جز شور عشق در دل شیدا نداشتیم

دفتر به کیف و شعر به جیب و زبان مدح

بهر ریا و شهرت بیجا نداشتیم

مثقال خویش عرضه نکردیم ما به تُن

چون انتظار قطره ز دریا نداشتیم

قلبی تهی ز کینه و دستی تهی ز مال

دانی (رها) که بیش تمنا نداشتیم

علی میرزائی(رها)