اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

رگبار شهاب

رگبار شهاب

دارند امید نگه از چشم سیاهت

صد یوسف درمانده ی افتاده به چاهت

با طرز نگاه تو ز چشمان بلاخیز

رگبار شهاب است به هر برق نگاهت

از پرده برون آی و ببین مانده هزاران

قربانی دل داده ی افتاده به راهت

حیران تو ماندند از آن روز که دیدند

از ابر حجاب تو برون آمده ماهت

برد از کف هر عامی و عارف دل و ایمان

لب خند " ژکوند "ی شده ی گاه به گاهت

با این همه دارند قبول ای بت زیبا

زیبایی تو بوده فقط جرم و گناهت

تا چند "رها" در غم عشقش تو بمانی؟

دیگر نکند بر دل سنگش اثر آهت

علی میرزائی "رها" 

مشکل کار

مشکل کار

مشکل کار کمی از تو،همه از ما بود

چون تمنای تو کردن به دلم بیجا بود

بود تقصیر تو چشمان بلاخیز سیاه

جرم من حسرت آن چشم و قد و بالا بود

"قیس" عاشق شد و آواره به صحرای جنون

جرم مجنونی ِ مجنون، مگر از لیلا بود

قصه ی عشق تو ازدل غم عالم را برد

کی مرا غصه ی امروز و یا فردا بود؟

حسرت روی تو را داشتم و شوق وصال

تا که در دل غم عشق تو مرا تنها بود

با خیال تو جوانی به غم و درد گذشت

دفتر شعرم اگرغمکده ی دل ها بود

در غزل یا سخنی هم که به پیری گفتم

پیری و معرکه گیری "رها" پیدا بود

علی میرزائی"رها"