اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

عشق نهانی

عشق نهانی

من را چه بهره ای زمی ِارغوانی است

تا چار فصل زندگی من خزانی است

داغی که لاله سان به دلم مانده یادگار

آن داغ حسرتی است که از زندگانی است

دادم جوانی ام که به پیری رسم ولی

دل شرمسار عهد شباب و جوانی است

دوران کودکیّ و جوانیّ و پیری ام

صد زخم دیده ام که ز نظم جهانی است

در حیرتم ز بی خردی که تمام عمر

در جستجوی سایه به دنیای فانی است

این نیمه جان ِمانده پشیزیزی نمی خرند

یاری کن ای اجل که تو را مژدگانی است

درد دلم (رها)به جهانی نمی دهم

کان درد یادگار ز عشقی نهانی است

علی میرزائی(رها) 

گل بادام

گل بادام

دلبر مهوش ما بین؛ چه خوش اندام شده

فرودین آمده گویی گل بادام شده

دست در دست رقیبان و به دل حسرت او

دل بیچاره ی ما بین که چه ناکام شده

عمر ما رفت و نرفت از دل ما حسرت او

آفتابم  سفری  تا  به  لب  بام  شده

تاجی و بین دوشیری و میان دو رقیب

صاحبت عاقبت آن است که بهرام شده

وحشت پیری و  ناکامی و رسوایی ما

حاصل عشق تو ام در ملأ عام شده

مثل آن رفته ز دستم که زبد نامی خود

او روان جانب یک چوبه ی اعدام شده

عاشق روی تو گردید"رها" بی پروا

آرزویت به دل ما طمع خام شده

علی میرزائی"رها"  

مرغ اسیر

مرغ اسیر

به باغ گل زعهد سست گل سر زیر پر دارم

سزدگرآشیان خویشتن زین باغ بردارم

نداری یاس خوشبوی سفیدم لطف سابق را

زشاخ خشک من بیهوده امید ثمردارم

بشد سالی و از نو غنچه ای دیگر شکفت از تو

زبخت بد زسال پیش امسالی بتر دارم

به جغدشوم باغت غنچه های نو مبارک باد

چوهرشب دامنی از غنچه هنگام سحردارم

تودرآغوش غیرو من میان خرمنی آتش

نمیدانی چه حسرتها به قلب پر شرردارم

چو من بی طاقتی را گر کشد این عشق طاقت سوز

معاذالله اگر یک لحظه هم دست از تو بردارم

نگاه حسرت آلود تو دیشب نیمه جانم کرد

مگر مرغ اسیر من یکی جان بیشتردارم

کجایی ای اجل این نیمه جان خسته را بستان

که من یاس سفید خویش را خود دربدردارم

(رها)از بهر پایا بودن یاس سفید خود

به درگاه خدادست دعاباچشم تر دارم

علی میرزائی(رها)

نام و نشانی


نام و نشانی داشتم

یاد ایامی که یار همزبانی داشتم

چهره ای خندان ولی درد ِنهانی داشتم

در هوایت می پریدم ای امید زندگی

بر سر ِکوی تو گاهی آشیانی داشتم

روز ها در حسرت دیدار تو جانی به لب

در شب هجران تو اشک روانی داشتم

بر سر ناسازگاری بود با من روزگار

از تو امید نگاه مهربانی داشتم

سینه مالامال درد و دل پر از خون جگر،

داشتم اما به دل آرام جانی داشتم

تا شب هجران سر آید صبح امیدی رسد

الفتی با اختران آسمانی داشتم

عشق طاقت سوز تو هرگز نرفت از دل (رها)

در میان عاشقان نام و نشانی داشتم

علی میرزائی(رها)

هر چند خاموشم

هرچند خاموشم

هر چند خاموشم ز رخسارم چنین پیداست

دردی به دل دارم نهان اندازه ی دنیاست

اردیبهشت آمد هزاران گل به دامانش

یاس سفیدم چون نگینی بین این گل هاست

فصل بهار دیگران را گل فراوان است

از حسرت یک گل در این دیوانه دل غوغاست

پیرانه سر دیوانه ی این یاس خوشبویم

مجنون صفت کوتاه دستم گرچه از لیلاست

جانم فدایش می کنم شعرم نثار او

تا باعث دل بستگی هایم به این دنیاست

پروانه ام  در آرزوی عشق سوزانش

هر جا که باشد این(رها)ی دربه در آن جاست

علی میرزائی(رها)

میرزائی(رها)