اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شعر ناب


شعر ناب

طره را یک سو فکند و قلب من را آب کرد

با نگاهی عکس خود را در دل من قاب کرد

سر ز پا نشناختم دین و دلم را باختم

شوق عشق او دل دیوانه را شاداب کرد

از سر و همسر گذشتم با خیال عشق او

اختیار از دست دادم عقل من را خواب کرد

عاشقی ها در دلم دیوانگی ها در سرم

شد هم آغوش و مرا از فکر او بی تاب کرد

ساختم با عشق طاقت سوز او تا سوختم

شعله ی آهم شب تار مرا مهتاب کرد

می سرودم نظم از روی تفنن گاه گاه

ای"رها" نظم مرا او بود شعر ناب کرد

علی میرزائی"رها"  

عشق نهانی

عشق نهانی

من را چه بهره ای زمی ِارغوانی است

تا چار فصل زندگی من خزانی است

داغی که لاله سان به دلم مانده یادگار

آن داغ حسرتی است که از زندگانی است

دادم جوانی ام که به پیری رسم ولی

دل شرمسار عهد شباب و جوانی است

دوران کودکیّ و جوانیّ و پیری ام

صد زخم دیده ام که ز نظم جهانی است

در حیرتم ز بی خردی که تمام عمر

در جستجوی سایه به دنیای فانی است

این نیمه جان ِمانده پشیزیزی نمی خرند

یاری کن ای اجل که تو را مژدگانی است

درد دلم (رها)به جهانی نمی دهم

کان درد یادگار ز عشقی نهانی است

علی میرزائی(رها)