مرغ اسیر
به باغ گل زعهد سست گل سر زیر پر دارم
سزدگرآشیان خویشتن زین باغ بردارم
نداری یاس خوشبوی سفیدم لطف سابق را
زشاخ خشک من بیهوده امید ثمردارم
بشد سالی و از نو غنچه ای دیگر شکفت از تو
زبخت بد زسال پیش امسالی بتر دارم
به جغدشوم باغت غنچه های نو مبارک باد
چوهرشب دامنی از غنچه هنگام سحردارم
تودرآغوش غیرو من میان خرمنی آتش
نمیدانی چه حسرتها به قلب پر شرردارم
چو من بی طاقتی را گر کشد این عشق طاقت سوز
معاذالله اگر یک لحظه هم دست از تو بردارم
نگاه حسرت آلود تو دیشب نیمه جانم کرد
مگر مرغ اسیر من یکی جان بیشتردارم
کجایی ای اجل این نیمه جان خسته را بستان
که من یاس سفید خویش را خود دربدردارم
(رها)از بهر پایا بودن یاس سفید خود
به درگاه خدادست دعاباچشم تر دارم
علی میرزائی(رها)