اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شمع

شمع

عاشقان شمعند یا پروانه ها یا هر دو وان

هر دو می سوزند آن از بهر این،این بهر آن

سوختم چون شمع تنها نیم شب ها تا سحر

درد بی پروانگی دارم اگر عمری به جان

ای بسا شب ها که خندیدم به اشک بی کسی

صبح در کف دود آهی،اشک سردی شمع سان

سوختم چون شمع اما شعله ام را کس ندید

گر چه بودی عالمی آتش مرا در دل نهان

شمع بودم دست من کوتاه از بزم نگار

داغ پنهان در دلم چون لاله دور از بوستان

سوختم عمری (رها) در بزم فرهنگ و ادب

تا که راه از چاه را دادم نشان ِگلبنان

علی میرزائی(رها)

عشق نهانی

عشق نهانی

من را چه بهره ای زمی ِارغوانی است

تا چار فصل زندگی من خزانی است

داغی که لاله سان به دلم مانده یادگار

آن داغ حسرتی است که از زندگانی است

دادم جوانی ام که به پیری رسم ولی

دل شرمسار عهد شباب و جوانی است

دوران کودکیّ و جوانیّ و پیری ام

صد زخم دیده ام که ز نظم جهانی است

در حیرتم ز بی خردی که تمام عمر

در جستجوی سایه به دنیای فانی است

این نیمه جان ِمانده پشیزیزی نمی خرند

یاری کن ای اجل که تو را مژدگانی است

درد دلم (رها)به جهانی نمی دهم

کان درد یادگار ز عشقی نهانی است

علی میرزائی(رها) 

هوس سوختن

هوس سوختن

سخت است که از عشق بگویم سخن امشب

هر چند که دارم هوس سوختن امشب

اشک و غم و درد این دو سه مهمان قدیمی

باز آمده آماده کنند انجمن امشب

شرمنده ی اشک سحر و ناله ی صبحم

تا لب بگشایم ز غم خویشتن امشب

این آتش افتاده به جان آخر کار است

شاید که به فردا نرسد کار من امشب

چون لاله مرا جای نه در باغ و چمن بود

دیگر به دلم نیست هوای چمن امشب

لطفی کن و بگذار به جای تو بسوزم

"ای شمع بده نوبت خود را به من امشب"

ای مرغ سحر درد "رها" را تو نداری

در خلوت ما ناله ی بیجا مزن امشب

علی میرزائی"رها"