گل بادام
دلبر مهوش ما بین؛ چه خوش اندام شده
فرودین آمده گویی گل بادام شده
دست در دست رقیبان و به دل حسرت او
دل بیچاره ی ما بین که چه ناکام شده
عمر ما رفت و نرفت از دل ما حسرت او
آفتابم سفری تا به لب بام شده
تاجی و بین دوشیری و میان دو رقیب
صاحبت عاقبت آن است که بهرام شده
وحشت پیری و ناکامی و رسوایی ما
حاصل عشق تو ام در ملأ عام شده
مثل آن رفته ز دستم که زبد نامی خود
او روان جانب یک چوبه ی اعدام شده
عاشق روی تو گردید"رها" بی پروا
آرزویت به دل ما طمع خام شده
علی میرزائی"رها"