شعر ناب
طره را یک سو فکند و قلب من را آب کرد
با نگاهی عکس خود را در دل من قاب کرد
سر ز پا نشناختم دین و دلم را باختم
شوق عشق او دل دیوانه را شاداب کرد
از سر و همسر گذشتم با خیال عشق او
اختیار از دست دادم عقل من را خواب کرد
عاشقی ها در دلم دیوانگی ها در سرم
شد هم آغوش و مرا از فکر او بی تاب کرد
ساختم با عشق طاقت سوز او تا سوختم
شعله ی آهم شب تار مرا مهتاب کرد
می سرودم نظم از روی تفنن گاه گاه
ای"رها" نظم مرا او بود شعر ناب کرد
علی میرزائی"رها"