اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دلم گرفته

دلم گرفته

دلم گرفته در این فیس و نت کجا بروم

هزار حیف که از خدمت شما بروم

دگر فضای حقیقی چه جذبه ای دارد

که تا ز جمع عزیزان با وفا بروم

چنان زمین شده آلوده از فساد و ریا

که پر کشم سوی خوبان و تا فضا بروم

دلم ز چشم سیاهی در این فضا خون است

ز دست و حسرت این چشم با حیا بروم

گه آفرین و گهی مرحبا گهی احسنت

کنم نثار که تا خدمت خدا بروم

(رها) و ترک شما دوستان من هیهات

کجا ز خدمت این جمع با صفا بروم

علی میرزائی(رها) 

صفای نیمه شب

صفای نیمه شب

درد هجران تو کردم مبتلای نیمه شب

لذت غم را بنازم در صفای نیمه شب

عاشق یک لا قبای دربدر را کی بود

سر پناهی بهتر از خلوت سرای نیمه شب

جز صدای رفت و آمد های آه سینه سوز

در شب هجران که باشد آشنای نیمه شب؟

در سکوت نیمه شب باشد دل خون مرا

ناله های مرغ شب شادی فزای نیمه شب

ثروتی دارم ز غم هایت به دل "یاس سفید"

ای بنازم ثروت دولت سرای نیمه شب

یک دل بیچاره با گنجی ز اشک و آه و غم

حاصل من شد "رها" از گریه های نیمه شب

علی میرزائی "رها"

عرض تبریک عید

عرض تبریک عید 

شد بهار افتاده شوری در فضای فیس بوک

جان معطر می کند حال و هوای فیس بوک

دوستان بذر محبت در دل هم کاشتند

بوی عید آید اگر از پست های فیس بوک

دوستان تبریک می گویم جمیعاً مرحبا

باد این عید کهن شادی فزای فیس بوک

مهربانی پشت خود رو کاش حاکم بود تا

هم صفا می شد معابر با صفای فیس بوک

کاش دندان طبیعی داشتم مثل قدیم

قطعه یی نی پست می کردم برای فیس بوک

یا صدایی داشتم مانند "گلپای" عزیز

هدیه می کردم به جمع با وفای فیس بوک

هم ندارم آن و هم این را (رها) پیرانه سر

شعر ِناقابل بریزم هی به پای فیس بوک

علی میرزائی (رها)