اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

زکات چشم سیاه

زکات چشم سیاه

به اوج ِصفحه به کاوِر نشسته ای بانو

چه چشم ها که به چشمت تو بسته ای بانو

خدا کند که نیفتد به چشم زیبایت

دو چشم خسته ای از، دل شکسته ای بانو

زکات چشم سیاه و کمان ابرویت

بکن تو هدیه به بیمار خسته ای با نو

ازآن غرور دوچشم سیاه تو خواندم

که از زمین و زمان دل گسسته ای بانو

به باغ گل ندهم نسبتت که عین خطاست

که خود بهاری و عید خجسته ای بانو

"رها"چو آن بَرو رو را قیاس با گل کرد

چو گلبنی که ز یک شاخه رسته ای بانو

علی میرزائی"رها"

کمال و حسن

کمال و حسن

کرشمه با مژه همدست کرده ای بانو

تو پیروان خودت مست کرده ای بانو

چو آهوان سرشان در کمند خود داری

روان به کوچه ی بن بست کرده ای بانو

برای غارت دل های مبتلا به غمت

کمال و حسن تو یک دست کرده ای بانو

به همره می لعل لبت خماران را

ز چشم خو مَزه پیوست کرده ای بانو

به روی شاخه ی نورسته ای به فروردین

چو گلبنی تو ز نو جست کرده ای بانو

بیا برون به تفرج ببین تو پیر و جوان

به مهر خویش چه پابست کرده ای بانو

(رها)که کنج قفس سر به زیر پر دارد

موقتاً ز عدم هست کرده ای بانو

علی میرزائی(رها)

من کیستم

من کیستم

من کیستم غزال  به صحرا رمیده ای

برگ خزان  خشک  بهاران  ندیده ای

آتش به جان فتاده ای اما خموش و سرد

مرغ اسیر پر به  سر خود کشیده ای

آهی زسینه ای  که بر آید شب فراق

ازقلب لاله خون  به  صحرا چکیده  ای

پروانه ای  که صبحدم از وصل یار سوخت

درصبح هجر شمع به پایان رسیده ای

درهر پگاه  ناله ی  بیمار دردمند

درباغ عشق  شاخه ی  خشک بریده ای

آن غنچه ای که خون دلش را کسی ندید

چون گل به پیش خار گریبان دریده ای

کشتی شکسته ای، شده حیران به بحرغم

صد زهرغم زماتم  وهجران چشیده ای

داغی به قلب عاشق معشوق رفته ای

بر روی موج غم  چو حباب  آرمیده ای

دانم تو کیستی وغمت چیست ای (رها)

آن اشک حسرتی که بیفتد ز دیده  ای

علی میرزائی(رها)

نشان یار


نشان یار

هر نشانی از تو شعری می شود

در کتاب یاس خوشبوی سفید

تکیه بر شاخ درختی در خزان

یا بهاران در کنار سرو و بید

کاش می شد در کنارت لحظه ای

دور از شهر و خیابان آرمید

دست بر گیسو و سر بر دامنت

غیر چشمان سیاهت را ندید

تا تو را دیدم میان شاخه ها

عطری از گیسوی تو بر من وزید

بی تمنا با خیال تو "رها"

فی البداهه چند بیتی آفرید

علی میرزائی (رها)