اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دست مرا بگیر

دست مرا بگیر

در دل نمانده صبر و قرار و توان بیا

داروی ِدرد عاشق بی خانمان بیا

از باغ رفته ای و به خاکم نشانده ای

برگرد، دور از نظرِ باغبان بیا

یاس سفید، منتظرم تا ببینمت

دیگر مگو چنین شد و یا آن چنان بیا

در شهر خود غریبم و بی نام و بی نشان

داری اگر نشانی ِاین بی نشان بیا

دست مرا بگیر که از دست رفته ام

چشمم به راه تُست بیا ناگهان بیا

ترسم که بر ملا شود این عشق آتشین

عشقی که داشتیم ز مردم نهان بیا

بگذاشتم من آدم و عالم به خاکیان

بار سفر چو بستم ازین خاکدان بیا

دارد (رها) امید به دیدار واپسین

دیگر نه الفتی به زمین و زمان بیا

علی میرزائی(رها)  

نشان یار


نشان یار

هر نشانی از تو شعری می شود

در کتاب یاس خوشبوی سفید

تکیه بر شاخ درختی در خزان

یا بهاران در کنار سرو و بید

کاش می شد در کنارت لحظه ای

دور از شهر و خیابان آرمید

دست بر گیسو و سر بر دامنت

غیر چشمان سیاهت را ندید

تا تو را دیدم میان شاخه ها

عطری از گیسوی تو بر من وزید

بی تمنا با خیال تو "رها"

فی البداهه چند بیتی آفرید

علی میرزائی (رها)