اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

سخن بسیار است

سخن بسیار است

خامُوشم گر چه مرا با تو سخن بسیار است

خوب دانم که تو را لطف به من بسیار است

مست از بوی تو ام  یاس سفیدم عمری

ور نه گل های فراوان به چمن بسیار است

آرزومند تو ام ای گل بستان امید

گر چه در دشت و دمن سرو و سمن بسیار است

فرصت و قسمت دیدار تو ام نیست ولی

در دل از دوری تو رنج و محن بسیار است

بار ها با تو سخن خواستم آغاز کنم

بر سر راه چو موی تو شکن بسیار است

دل(رها)بر تو و چشمان بلا خیز تو بست

ورنه خوبان و غزالان به وطن بسیار است

علی میرزائی(رها)

صف مژگان

صف مژگان

با سرو قد و آن صف مژگان که تو داری

شوری به دل اندازی و جان را به لب آری

زان خنده ی پنهان تبسم شده بر لب

حسرت به لب غنچه ی خندان بگذاری

حوری و ز فردوس برین آمده ای تو

با جهره ی گلگون و رخ سرخ اناری

هر کو بشود مست تو و چشم خمارت

در عمر خود او کی ببرد رنج خماری

گاهی تو به دل سوختگانت نظری کن

تا بذر محبت به دل و جان تو بکاری

با غمزه اگر باز کنی چشم سیاهت

صد نقش تو بر آینه ی دل بنگاری

در چشم (رها) رهزن دل راحت جانی

صد آه اگر هر نفس از سینه بر آری

علی میرزائی(رها)