اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

زبان خلق

زبان خلق

به راه عشق تو عمری است سر به راه و خموشم

نشد که باده ز دست تو گل عذار بنوشم

به یک نگاه تو ترک دیار و یار نمودم

به حلقه حلقه ی مویت قسم که حلقه بگوشم

جفا نکردم و دیدم وفا نکردی و کردم

نگیر باده ز دستم امید من که بهوشم

زبان خلق به ویرانه رانده ام ز کنارت

گمان مکن تو که بی مهرم و افاده فروشم

نمانده آه مرا تا دهم و ناله بگیرم

به کنج فقر ز هجرت خُمی ز باده بجوشم

"رها"چو سایه به دنبال تو دوان همه جا بود

کنون چگونه توانم که چشم از تو بپوشم

بریدم از همه گل ها به جز تو یاس سفیدم

امید بود شوم "ویگن" و تو نیز "گو گوشم"

علی میرزائی"رها"

هزار جان دارم

هزار جان دارم

به حلقه حلقه ی موی تو آشیان دارم

به گوشه گوشه ی قلبم تو را نهان دارم

به ذره ذره ی جانم عجین شده عشقت

به واژه واژه ی شعر از تو یک نشان دارم

تو اعتراف نمودی به عشق جان سوزت

"چه انتظار از این بیش از آسمان دارم"

نرفته یادم از آن گفتگوی طولانی

که شور عشق تو در سر از آن زمان دارم

خزان زندگیم را بهار کردی تو

دلی به شوق تو پیرانه سر جوان دارم

"رها"چه بیم ز سودای عمر خود داری

کنار یاس سفیدم هزار جان دارم

علی میرزائی  "رها"