رگبار شهاب
دارند امید نگه از چشم سیاهت
صد یوسف درمانده ی افتاده به چاهت
با طرز نگاه تو ز چشمان بلاخیز
رگبار شهاب است به هر برق نگاهت
از پرده برون آی و ببین مانده هزاران
قربانی دل داده ی افتاده به راهت
حیران تو ماندند از آن روز که دیدند
از ابر حجاب تو برون آمده ماهت
برد از کف هر عامی و عارف دل و ایمان
لب خند " ژکوند "ی شده ی گاه به گاهت
با این همه دارند قبول ای بت زیبا
زیبایی تو بوده فقط جرم و گناهت
تا چند "رها" در غم عشقش تو بمانی؟
دیگر نکند بر دل سنگش اثر آهت
علی میرزائی "رها"