اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

ساحل عشق

ساحل عشق

یاس خوشبوی سفیدم چه نصیبم دادی

خوب با گوشه ی چشمی تو فریبم دادی

خوش بیاسای تو در بزم رقیبان که عجب

جام شهدی تو در این شهر غریبم دادی

به هوای تو به دریا زدم از ساحل عشق

گهر از موج گرفتی به رقیبم دادی

ای دل خون شده با اشک و غم و درد بساز

که مرا وعده ی دیدار حبیبم دادی

ای (رها)سوختی از آتش هجران همه عمر

تو چرا مژده ی این وصل قریبم دادی

علی میرزائی (رها)

هیجدهمین سال تولد عباس میرزائی

هیجدهمین سال گرد تولد عباس

عطا نمود خداوند یک پسر مارا

به ماه روزه و در اولین سحر مارا

هزار و سیصد و هفتاد و پنج شمسی بود

که شد به بیست و دو ی دی ز حق نظر مارا

کنار دامن مادر ستاره ی صبحی

به چشمم آمد و دل گشت پر شرر مارا

چو نازنین پدرم شد به نام، او عباس

که یادگار بماند از آن پدر مارا

به سال هیجدهم از تولدش عباس

بود جوان برومند چون گهر مارا

شود به یاری پروردگار بی همتا

به باغ معرفت او نخل پر ثمر مارا

(رها) امید فراوان از این پسر دارد

که برتراست ز صد گنج سیم و زر مارا

علی میرزائی(رها)