اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دل سنگ

دل سنگ

ای سیه چشم ز درد دل من با خبری؟

آه سردم به دل سنگ تو دارد اثری؟

تو که صیادی و بر دوش دو دامت باشد

دیده ای صید به دامی چو منی دربه دری؟

ای بسا شب که ز هجران به سحر آوردم

شب هجران مرا هست امید سحری؟

تو چو خرمای سر ِنخلی و دستم کوتاه

کی توانم که ازین نخل بچینم ثمری؟

تو دل سنگ نداری و خطا گفتم من

تا چه پرواست که دارم ز غمت چشم تری

با خیال تو شب و روز (رها)ی تو گذشت

می شود این دو سه روز دگر من سِپری

علی میرزائی(رها)  

دلبر طناز

دلبر طناز

ز بس که دلبر ما سخت گیر و طناز است

هنوز بعد چهل سال بر سرناز است

به قامتش که قیامت به جمع خوبان کرد

چه حاجت است بگویم که سرو شیراز است

چو غنچه لب ز سخن بسته با کرشمه و ناز

دو لب مگو که دو خرما ز نخل اهواز است

ستم کشیده ی عشقم اگر شکسته دلم

مرا نه شوق پریدن نه شور پرواز است

نه مانده است دریغا امید دیدارش

مرا به هر سر مویش هزار ویک راز است

هزار بار به او گفته ام عزیز دلم

"قسم به عشق که زیبا ترین سرآغاز است"

اگر که میل پریدن به سوی من داری

بیا بیا در غم خانه ی "رها"باز است

علی میرزائی"رها"

هیجدهمین سال تولد عباس میرزائی

هیجدهمین سال گرد تولد عباس

عطا نمود خداوند یک پسر مارا

به ماه روزه و در اولین سحر مارا

هزار و سیصد و هفتاد و پنج شمسی بود

که شد به بیست و دو ی دی ز حق نظر مارا

کنار دامن مادر ستاره ی صبحی

به چشمم آمد و دل گشت پر شرر مارا

چو نازنین پدرم شد به نام، او عباس

که یادگار بماند از آن پدر مارا

به سال هیجدهم از تولدش عباس

بود جوان برومند چون گهر مارا

شود به یاری پروردگار بی همتا

به باغ معرفت او نخل پر ثمر مارا

(رها) امید فراوان از این پسر دارد

که برتراست ز صد گنج سیم و زر مارا

علی میرزائی(رها)