اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

صبر و قرار

صبر وقرار

مرا ز عشق تو صبر و قرار باید و نیست

امید وصل تو ای گل عذار باید و نیست

دل مرا که فراق تو بر نمی تابد

جو سرو قامت تو در کنار باید و نیست

مهی که قصر امید مرا کند روشن

چراغ خانه ی من شام تار باید و نیست

دل شکسته و آه شبانه ی من را

کنار بستر من غمگسار باید و نیست

(رها) گذشت جوانی و یار یک رنگی

در این زمانه ی بی اعتبار باید و نیست

علی میرزائی(رها)    

هیاهو می کنم

هیاهو می کنم

دوستان در جمع اگر گاهی هیاهو می کنم

شکوه ها در خانه از خود سر به زانو می کنم

دل به مویی بسته ام دل  خود به مویی بسته است

مو به مو نزد شما گر شکوه از او می کنم

در سحر گاه حیاتم چون جراغ صبحدم

بی جهت این جا و آن جا دست خود رو می کنم

عاشقی گویند پیران را جوانتر می کند

یاس خوش بوی سفیدی را گهی بو می کنم

در نهایت رفته از دستم و حاصل سوخته

خرمن خاکسترم را آب و جارو می کنم

بندگی هر گز نکردم سفله ها را ای(رها)

عاشقانه دانه ها عمری است(شب بو)می کنم

علی میرزائی(رها)