اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

شوق وصل


شوق وصل

دو چشم تا به سحر سوی آسمان دارم

چه الفتی است که باخیل اختران دارد

به خواب ناز فرو رفته کوکب بختم

ز بخت خویش اگر شکوه بر زبان دارم

فرشته ام شده ای همدم رقیبانم

مکن تو منعم اگر روز و شب فغان دارم

مرا نه  طاقت ماندن نه رفتن از کویت

چه درد ها که به دل هم ازین و زان دارم

نیازمند تو ام بی نیاز از دنیا

ز بی نیازی خود فخر بر جنان دارم

امید وصل تو دارم به دل هنوز ای گل

اگر که رغبت ماندن در این جهان دارم

به راه عشق تو گر جان دهم زهی منت

ز شوق وصل تو ای گل هزار جان دارم

اگر جنون (رها)بال و پر شکست تو را

مرا ببخش که در دل غمی گران دارم

علی میرزائی (رها)

فرشته خو

فرشته خو
به گوش جان بشنیدم ز آه پنهانت

که باز خانه ی تو گشته است زندانت

دلم گرفته ز بیداد چرخ بازیگر

پرم شکسته ز تیر نگاه سوزانت

قدم خمیده ز ننگ تحمل ظالم

کسی که کرده چو گیسوی تو پریشانت

فرشته خویی و آن بی وفا نمی داند

حساب خوب ز بد را شوم به قربانت

چه حاصلی بودت زین محبت بی جا

چو حاصلی نبرم من ز عشق پنهانت

ز شوق عشق  تو ام  زنده ای مه خوبان

اگر چه کشت مرا درد شام هجرانت

فدای نرگس شهلای نیم خفته ی تو

و آن بلای نهفته به چشم حیرانت

(رها)ی تو به لبش مهر خامُشی دارد

زبیم آن که مبادا کند پشیمانت

علی میرزائی(رها)