اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

عاشق خسته دل

عاشق خسته دل

عشق با عقل نشاید که تبانی بکند

این دو باید که یکی خانه تکانی بکند

آن که کرده است به دوران جوانی پیری

کی به پیری بتواند که جوانی بکند

معنی عشق نفهمید و نخواهد فهمید

هر که در جمع بتان چشم چرانی بکند

آن که در فکر زر و سکه و ارزست و دلار

خوب رویان نتواند که شبانی بکند

عاشق خسته دل فخر طرب خانه ی شور

عشق خود را، بتواند که جهانی بکند

هرم عشقی نوزد بر دل آن کس که "رها"

راه پیدا نتواند به معانی بکند

علی میرزائی"رها"   "  

کوه کن

کوه کن بودم

بر سر آن عهد و پیمانت تو با من نیستی

آگه از اشک سحرگاهم به دامن نیستی

خرمن جان مرا آتش زدی با یک نگاه

با خبر از آتش سوزان خرمن نیستی

واقفی بر حال و روز و عشق طاقت سوز من

رفتی و دیگر به یادم قدر ارزن نیستی

داشتم شیرین تر از جانم تو را شیرین من

کوه کن بودم تو را در فکرم اصلا نیستی

جستجو کردی به باغ آرزو یاس سفید

غافل از او ای "رها" یک آب خوردن نیستی

علی میرزائی"رها"