اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

مصیبت نامه

مصیبت نامه

بسکه درصحرای عشقت  روز و شبها تاختیم

روز و شب دراین سفر از  یکدگر   نشناختیم

حاصل عشق توما را جزغم و آتش نبود

زاتش تو سوختیم و با غم  خود  ساختیم

این مصیبت نامه شد گر مایه ی رنج  سفر

در ازای آن جوانی را  بها   پرداختیم

همچو شمعی با زبان خویش جان را سوختیم

گربه درد خویش در بزمت گهی پرداختیم

دود آه ما اثر برآهن   سردت  نکرد

تا که نردعشق جان  سوزت  به دشمن باختیم

عهد سست یارمی سوزد(رها) را روزو شب

گرچه در دریای آتش  خویشتن  انداختیم

علی میرزائی"رها"

من کیستم

من کیستم

من کیستم غزال  به صحرا رمیده ای

برگ خزان  خشک  بهاران  ندیده ای

آتش به جان فتاده ای اما خموش و سرد

مرغ اسیر پر به  سر خود کشیده ای

آهی زسینه ای  که بر آید شب فراق

ازقلب لاله خون  به  صحرا چکیده  ای

پروانه ای  که صبحدم از وصل یار سوخت

درصبح هجر شمع به پایان رسیده ای

درهر پگاه  ناله ی  بیمار دردمند

درباغ عشق  شاخه ی  خشک بریده ای

آن غنچه ای که خون دلش را کسی ندید

چون گل به پیش خار گریبان دریده ای

کشتی شکسته ای، شده حیران به بحرغم

صد زهرغم زماتم  وهجران چشیده ای

داغی به قلب عاشق معشوق رفته ای

بر روی موج غم  چو حباب  آرمیده ای

دانم تو کیستی وغمت چیست ای (رها)

آن اشک حسرتی که بیفتد ز دیده  ای

علی میرزائی(رها)