مصیبت نامه
بسکه درصحرای عشقت روز و شبها تاختیم
روز و شب دراین سفر از یکدگر نشناختیم
حاصل عشق توما را جزغم و آتش نبود
زاتش تو سوختیم و با غم خود ساختیم
این مصیبت نامه شد گر مایه ی رنج سفر
در ازای آن جوانی را بها پرداختیم
همچو شمعی با زبان خویش جان را سوختیم
گربه درد خویش در بزمت گهی پرداختیم
دود آه ما اثر برآهن سردت نکرد
تا که نردعشق جان سوزت به دشمن باختیم
عهد سست یارمی سوزد(رها) را روزو شب
گرچه در دریای آتش خویشتن انداختیم
علی میرزائی"رها"