اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

سرو با حیا

سرو با حیا

فدای قامت آن سرو با حیا که تویی

مرا چو ماه دل آرام و دل ربا که تو یی

میان خیل بتان با دم مسیحایی

شفای خسته دلان، درد آشنا که تویی

قدم به باغ گذاری چو بلبلان چمن

هزار نغمه ز شور و ابوعطا که تویی

و با دو چشم بلا خیز خانمان سوزت

کسی که فتنه به هرجا به پا کند که تویی

تو عین عشقی و عرفان مگر نمی دانی

کسی کند به نظر خاک کیمیا که تویی

به راه عشق تو صد ها خطر به جان بخرم

هم ابتدای ره عشق و انتها که تویی

اگر ز باغ و چمن برگزیده ام یک گل

برای این دل غم دبده ی(رها)که تویی

علی میرزائی(رها)

غم ناکامی

غم ناکامی

عهد کردم که ز باغ تو نچینم ثمری

مگر آن دم که رسد از پی شامم سحری

گاهی ار جرعه یی از جام لبت می نوشم

از لب خشک من و سوز دلم با خبری

آهم از حسرت تو دوش به افلاک رسید

تا ز دست من دیوانه زدی بال و پری

آن قدر گریه کنم در غم ناکامی خویش

تا به رحم آیی و از جرم و خطایم گذری

یاس خوش بوی سفیدم تو امیدم باشی

در دل خون شده ام نیست امید دگری

مهربانی به رقیبان مکن ای سرو روان

تا که دارم غم آوارگی و دربدری

راه ما پر خطرو سینه پر از خاطره هاست

مرغ طوفان زده را نیست از این ره حذری

همتی تا که ره عشق به مقصود بریم

چون نمانیم بماند زغم ما سمری

سر یک موی تو را من به دو عالم ندهم

گر کنی یا نکنی سوی (رها) یت نظری

علی میرزائی "رها"