رنج و عذاب
زندگی رنج و عذاب است تو هم میدانی
آرزو ها چو سراب است تو هم می دانی
هر که عاشق شود و خرمن جان سوزاند
عاقبت خانه خراب است تو هم می دانی
کودکی ها و جوانی به غم و درد گذشت
دلم از غصه کباب است تو هم می دانی
ضد حالی زدن و حال شما بد کردن
دور از عقل و صواب است تو هم می دانی
طبع طناز در این قافیه از طنز افتاد
صحبت از حرف حساب است تو هم می دانی
هر کسی آمد و حرفی زد و بارش را بست
نقش اندیشه بر آب است تو هم می دانی
بهر آن ها که شب و روز تفاوت دارد
موسم خوردن و خواب است تو هم می دانی
ما که از تاب و تب و توش و توان افتادیم
سهم ما دود کباب است تو هم می دانی
بم و ژاپن سزد ار مایه ی عبرت گردد
زندگی روی حباب است تو هم می دانی
جام ما خالی و از دور و شمار افتادیم
مستی از درد شراب است تو هم می دانی
پیری و معرکه گیریّ (رها)ثابت کرد
دور ،دوران شباب است تو هم می دانی
علی میرزائی(رها)
زمان ربّنا
دلم دردی ز دست نازنینی دلربا دارد
نمی داند ولی افسوس دردی بی دوا دارد
اگر یک عمر بودم شاعر چشم سیاه او
کجا او گوشه ی چشمی به این یک لا قبا دارد
گمان کردم که شرط عاشقی عهد و وفا باشد
ندانستم که عشق و عاشقی شاه و گدا دارد
کسی کو یار در بر، جام صهبا در کفش باشد
چه غم از موج و طوفان،کشتی ِ بی ناخدا دارد
بود یک داستان سینمایی روزگار ما
فراوان عاشق بازیگر آدم نما دارد
بلایی آسمانی،روزه دار عشق او بودم
که در بد عهدی و نامهربانی دکترا دارد
دریغا او نپرسید از "رها"ی روزه دار خود
چه حالی روزه داری در زمان ربّنا دارد
علی میرزائی "رها"