عشق تو افسار ماست
بغض،سد راه سینه،شاهد گفتار ماست
گریه های نیم شب ها روزگاری کار ماست
سایه ات را بر سر ما نازنین کردی دریغ
جانشین سایه ی تو سایه ی دیوار ماست
رانده ای ما را ز باغت یاس خوش بوی سفید
در گلستان هر گلی بعد از تو مثل خار ماست
نیست امیدی به پایان مصیبت های دل
اشک و آه و درد و غم مهمان شام تار ماست
چشم بر در،در سکوت نیمه ی شب های ما
خِش خِش ِ جاروی مرد راه شب غمخوار ماست
شادیت را چند روزی گر که ماتم می کنیم
می رویم امروز و فردا عشق تو، افسار ماست
چشم ما از تو نشد سیر و دل از جان سیر شد
رفتن از کویت "رها"را عاقبت اجبار ماست
علی میرزائی"رها"