اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

رضا"شهدت حضرت امام رضا ع"

شهادت حضرت امام رضا(ع)رضا

 رضا از خدعه ی مامون خبر داشت

کجا او بر ولیعهدی  نظر داشت ؟

همان عزم حسین د ر راه  کوفه

رضا هم د ر ره مشهد به سر داشت

غرض اتمام حجت بود  اما

کجا این فهم قوم بی بصر داشت

هویدا کرد «آقا» از  امامت

نشان هایی  که بر مردم اثر داشت

شدند آگاه  مردم  از  حقیقت

که از مامون نقاب خدعه برداشت

چومامون ماند با رسوائی خویش

فقط یک راه حل آن  بی بصر داشت

امام هشتمین را   کرد  مسموم

چه سفاکی به دل آن بد گهر داشت

ائمه جمله گی  یک  ره  گزیدند

که رسوایی برای کفر و شر داشت

شجاعت با شهاد ت بود این  ره

که کاخ ظلم را زیر و زبر داشت

غروب آخرین روز صفر بود

حریم و هم  حرم نیلی به بر داشت

کبوتر بچه  ای  د ر صحن علیا

کنا ر زائرین  سر زیر پر داشت

صدای ناله ای را هم شنید م

چه داغی این کبوتر بر جگر داشت

تقاعد د ر کنا ر  با رگاهش

برایم  روزگاری  پر ثمر داشت

نیم شاعر کراما ت اما م است

که طبع خسته ام را پر شرر داشت

به سبکی ساده و از روی ایما ن

«رها»این گفتگو باچشم تر داشت

علی میرزائی"رها"


نکردم سروری

نکردم سروری

بسی وصف بتان کردم خودم بتگر در آوردم

نگشتم شاعری لایق و صورتگر در آوردم

به راه عشق تو در چاه افتادم زلیخایم

به جای تو ولی از چاه یک کفتر در آوردم

کبوتر چشم او مانند تو طوقش طلایی بود

گمان کردم که سر از خانه ی دلبر در آوردم

زدم بر کوچه ی مستی برای کشف مضمونی

به جای زرگری لایق خودم مسگر در آوردم

نکردم سروری در راه عشق و ناز مه رویان

به هر جا پا نهادم خویش را نوکر در آوردم

سهیلی کوکب بختم به دنبال تو شب خود را

به شکل دب اکبر گاه هم اصغر درآوردم

دریغا بهر آب و خاک و فرزندان ایرانم

نبودم گر که" دارا" خویش اسکندر در آوردم

(رها) گویا به جای گل زمین کنگر در آورده 

ز کنگر ماست من هم اندکی کنگر درآوردم

علی میرزائی(رها)