مرغ گرفتار
در باغ و چمن بی گل روی تو چمیدن
گل های چمن بود مرا عین ندیدن
در باغ تو عمری است منم مرغ گرفتار
روز و شب از این شاخه به آن شاخه پریدن
عمری است که در طوس منم روی به قبله
سر زیر پرم بی تو و از جمع رمیدن
چشمم به در و منتظرم تا که نسیمی
عطر تو به جانم بزند وقت وزیدن
ای حور بهشتی ِ زمینی شده ی من
ناز تو بود مثل نفس وقت کشیدن
آن برگ خزان دیده ی در دست نسیمم
چون سایه به دنبال تو هر جای دویدن
هر چند به باغ تو "رها" راه ندارد
باشد چو شرابی غم عشق تو چشیدن
علی میرزائی"رها"