اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

دوستان ندیده

دوستان ندیده

دوستان شاعری نا دیده پیدا کرده ام
در کویری چشمه ی آبی مهیا کرده ام

بهر پیوستن به جمع پارسی گو شاعران

روز ها در ثبت نام امروز و فردا کرده ام
می روم در صفحه های این فخیمان عزیز

وین زبان الکنم را پاک و شیواکرده ام
می نویسم گاه شعر ناقصی در دفترم

با حضور و نقدشان بس شعر زیبا کرده ام

دفترم را می رسانم گاه گاهی هم به روز

ای بسا در چشم آن ها خویش رسوا کرده ام
بر مدیر و بانیان" سَایت بیدل" صد درود

کاین بزرگان در وب خود جمع یک جا کرده ام

لاله ای بودم (رها) آواره در صحرای غم
در کنار جمع خوبان ترک صحرا کرده ام

علی میرزائی(رها)

دیار خویش بنازم

دیار خویش بنازم

چنان دوچشم تو را کرده ام شعار خودم

که حس کنم شب و روزم تورا کنار خودم

میان سرو قدان با خودم کنم نجوا

فدای آن قد سروُ  نگاه  یار خودم

ندیده ام که کسی چون تو دلبری داند

اگر که ورد زبانم تویی نگار خودم

بیا تو حال ِمرا نیمه شب مشاهده کن

چه درد ها به دلم هست در جوار خودم

اگر به شهر شما عزتی نبود مرا

دیار خویش بنازم که شهریار خودم

چه جای عیش در این روزگار وا نفساست

سرم به لاک خودم هست و روزگار خودم

(رها)به بزم تو مهمان همیشه درد و غم است

فدای بزم تو وُ درد بی شمار خودم

علی میرزائی(رها)

زلیخایی نکردی

زلیخایی نکردی

فکر کردی آن شب غمبار یادم می رود

در کنارم باشی و غمخوار یادم می رود؟

کردی آن شب در دلم برنامه ریزی عشق را

ریختی در دل تو نرم افزار یادم می رود؟

پیش چشمم کرده بودی جلوه در بزم رقیب

از تو آن رفتار دل آزار یادم می رود؟

گفته بودی عاشقت هستم نه از روی هوس

آن همه قول و قرار انگار یادم می رود؟

مانده ام دست تهی با گریه های نیم شب

اشک و آه و روی بر دیوار یادم می رود؟

یوسف خود را زلیخایی نکردی ،منتظر،

مانده بودم بر سر بازار یادم می رود؟

در بهارستان تهران وعده گاه ما مگر

پشت ایوان سپهسالار یادم می رود

دفتر شعری سروده در غم  ِ عشقت "رها"

بی تو کم کم بی وفا اشعار یادم می رود

علی میرزائی  "رها"