اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

که مژده داده

که مژده داده؟

که مژده داده به (حافظ) که غم نخواهد ماند

به کوره راه جهان پیچ و خم نخواهد ماند؟

اگر زمانه ی (حافظ )کمی محبت بود

ازین زمانه ی ما جز ستم نخواهد ماند

جهان تیره و تاری است روز و شب یک سان

نشانی از سحر و صبحدم نخواهد ماند

بریدن سر انسان و گوسفند یکی است

کسی به مهر و وفا ملتزم نخواهد ماند

کنند خانه ی مردم خراب بر سرشان

برای شان نه حریم و حرم نخواهد ماند

(رها)چنان به جهان ظلم می کند بی داد

دو سنگ روی زمین روی هم نخواهد ماند

علی میرزائی(رها)   

وای ازین دلتنگی

وای ازین دلتنگی

وای ازین دلتنگی و این  راه  دور و صبرکم

یک دل پیچاره و کوهی ز درد و رنج  وغم

در شب هجر تو جانم  را به لب  می  آورند

ناله های   نیمه  شب با سوز آه  صبحدم

ای امید  زندگی  بال و پرم  بشکسته  اند

بارغمهای  تو و بد مستی   اغیار  هم

نیست امیدی به  پایان  مصیبتهای  دل

در حضریا در سفر تا بی تو باشم ای صنم

آتش عشق تو را در سینه  دارم  من  نهان

چون که  دارد زندگانی نازنینا زیر وبم

گر گدای کویت ای ماه شب آرایم  چه بیم

چون به  یک جا می روند آخر گدا و محتشم

سوخت گر پروانه ای یک دم ز سوز شعله ای

زاتش عشق تو می سوزد(رها) یت دم به دم

علی میرزایی"رها"