اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

قامت دل فریب

قامت دلفریب

بی تو به شهر غربتم، هم نفسی رقیب را

چاره کجا کند دگر ، باده غم غریب را

از تو لهیب یک نگاه ، این من و اشک و درد و آه

با نگه دگر بیا، چاره کن این لهیب را

گر چه بود به هر چمن، سوسن و سروُ نسترن

یاس سفید برده ای، از دل من شکیب را

درد مرا دوا تویی، داغ دلم شفا تویی

جان بدهم نمی کشم، منت هر طبیب را

مهر تو مانده در دلم، از تو سرشته شد گِلم

وعده نمی دهم به دل، دیدن عن قریب را

از غم تو در آتشم، عاشق عشق بی غشم

حاصل درد و غم چه بود،این دل بی نصیب را

قامت تو بهانه شد، شعر تو عاشقانه شد

کی برد از نظر (رها)، قامت دل فریب را

علی میرزائی(رها)   

گنج نهان

گنج نهان

گرفتار تو و عشقت چنانم

که فرق روز و شب از هم ندانم

اگر عشق تو ام در سر نباشد

جهنم می شود بی تو جنانم

نگیری سایه ات را از سر من

بهار ِ بی تو باشد چون خزانم

نمی دانی به شب های فراقت

بسوزانی تو مغز استخوانم

نباشی گر تو در غم خانه ی دل

نمی ارزد سر مویی جهانم

برای گفتن شعر جدیدی

به دون تو نمی گردد زبانم

غمت در سینه ام گنجی نهان است

به قربان تو و گنج نهانم

تویی تو مایه ی شعر( رها)یت

چو باشی حاکم جسم وروانم

علی میرزائی(رها) 

محشر می شوم

محشر می شوم

شاعرم در شاعری هر روز بهتر می شوم

گر به فردا ها رسم البته محشر می شوم

شرط شعر خوب گفتن روز خوش طبع روان

باشد اما زین نظر هر روز بدتر می شوم

در دل من شور ِعشق و در سرم دیوانگی

گر که باشد شاعری مانند شکّر می شوم

چند دارو می شناسم دوستان نازنین

گر دوپینگ از آن کنم در شعر سرور می شوم

خال لب ،چشم سیاه ابروی یاری سیمتن

ای (رها)خاموش با این ها که کافر می شوم

علی میرزئی(رها)