اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه
اشعار علی میرزائی

اشعار علی میرزائی

غزل ها ،شعر نو و کوتاه و اشعار متفرقه

کتاب عشق

کتاب عشق

دلبری را تا که شیدایش کنی

احتیاجی نیست رسوایش کنی

هر نگاهش را تو یک آیینه باش

تا که در قلبت هویدایش کنی

واژه واژه داستان عشق را

در دلت باید که معنایش کنی

با نگاهی می توان دل ها ربود

گرمحبت را تو همپایش کنی

تا کتاب عشق از سانسور گذشت

وقت   آن باشد که افشایش کنی

پاسپورت عشق خوبان دایمی است

در دلت باید که ویزایش کنی

با تغافل گر که یار از دست رفت

کی توانی باز پیدایش کنی

پایه ی عشقم"رها"عهد و وفاست

نیست کالایی که سودایش کنی

علی میرزائی(رها)  

مجنون بی لیلا

مجنون بی لیلا

به خیل اختران درد خود افشا می کنم هر شب

به سیل اشک دردم را مداوا می کنم هر شب

فغان در سینه دارم با دلی لبریز از فریاد

فغان و آه را در سینه حاشا می کنم هر شب

تمنای تو را با خود به محشر می برم اما

تو را در بحر غم هایم تمنا می کنم هر شب

نگاه خانمان سوز تو جانم را به لب آورد

نگاهت را به اشک خویش معنا می کنم هر شب

حکایت خاطرات تلخ و شیرین غم عشقت

برای این دل  رسوای شیدا می کنم هر شب

نمایشگاه عکسی از تو دارم در دل خونم

برای دیدنت آن را تماشا می کنم هر شب

منم مجنون بی لیلا که دنبال تو می گردم

خودم مجنون تو را بیهوده لیلا می کنم هر شب

(رها) روزو شبش یکسان بود اما نمی دانی

که آه خویش را با ناله سودا می کنم هر شب

علی میرزائی(رها)